سردار سرلشکر سلیمانی
در پیام مهمی بر مسلح ماندن مقاومت فلسطینی تاکید کرد و گفت: تمام جهان بداند خلع سلاح مقاومت، جوسازی باطلی است؛ وهمی است که محقق نمیشود.

برچسب ها :
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پایگاه مقاومت جنگ نرم یک بسیجی عاشق و آدرس movahed-danesh.LoXBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 605
بازدید هفته : 811
بازدید ماه : 6044
بازدید کل : 111248
تعداد مطالب : 735
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1
سردار سرلشکر سلیمانی
در پیام مهمی بر مسلح ماندن مقاومت فلسطینی تاکید کرد و گفت: تمام جهان بداند خلع سلاح مقاومت، جوسازی باطلی است؛ وهمی است که محقق نمیشود.
سازمان بسیج مساجد و محلات در بیانیهای تاکید کرد: همه با هم به میمنت نصرت الهی پیروزی در غزه در مساجد کشور، نماز شکر به جای می آوریم و دست به دعا برمی داریم که هرچه زود تر آزادی قدس شریف و پیروزی امت اسلام بر مستکبرین را نظارهگر باشیم و در قدس شریف نماز بخوانیم.
ستاد کل نیروهای مسلح در بیانیهای تاکید کرد: پیام فتح الفتوح ملت فلسطین در جنگ غزه، همه دولتها و ملتهای اسلامی را به مقاومت تمام عیار علیه نظام سلطه و استکبار فرامیخواند که خط مقدم آن هم اینک تسلیح کرانه باختری در جدال با رژیم غاصب صهیونیستی است.
جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه گفت: امروز راهبرد بسیج جهاد فرهنگی است و در این راستا باید معنا، الزامات و چگونگی اجرای جهاد فرهنگی مدنظر قرار گیرد.
قاسم سلیمانی:
سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی عصر امروز در دومین یادواره شهدای شهرستان «رابر» در منطقه قناتملک ضمن افتتاح مسجد این روستا اظهار داشت: ساخت مساجد یک اتفاق بسیار مهم است. سلیمانی با اشاره به اینکه تا ابد مدیون اهل بیت هستیم، خاطرنشان کرد: این لطف خدا بود که انسانی مانند امام خمینی (ره) را برای ما مبعوث کرد تا بتوانیم با آن ارتباط برقرار کرده و با شیوههای پیغمبرگونه آشنا شویم.
فرمانده سپاه قدس اظهار داشت: هیچ بیانی از امام نیست مگر اینکه زیربنایی برای اسلام باشد، ما مدیون امام خمینی(ره) هستیم، فداکاریهای زمان جنگ بیدلیل به وجود نیامد و ما مدیون این فرهنگ هستیم.
سلیمانی با بیان اینکه ما نباید سطحینگر باشیم، یادآور شد: دیدن سرمنشأ یک رود بسیار زیباتر از دیدن رود است، اگر انقلاب ما نبود دیگر کشورها از ما الگو نمیگرفتند. وی شهدا را مانند مدار مغناطیسی دانست که به مدار اصلی متصل هستند و در ارتباط با شهید احمد سلیمانی (شهید شاخص عشایری سال ۹۱ ) گفت: شهید احمد سلیمانی یک استاد اخلاق برای همه رزمندگان بود.
خاطراتی خواندنی از حاج صادق آهنگران
ناراحتی در چهره حاج قاسم سلیمانی موج می زد
صدای حاج صادق، صدای حماسه، عشق، ایمان و سلحشوری است، صدای حریر و شمشیر، صدای شور و سوز و صدایی که نماینده نسلی است که در خون و آتش شکفت و جاودانه شد. صدای او صدای همه است؛ صدایی که به جای همه می خواند و آیینه روشنی برای مطالعه دیروز و امروز و همیشه است.
به گزارش نیمروز به نقل از خبرگزاری دانشجو، کتاب «آهنگران» که حاوی مجموعه خاطرات و نوحه های حاج صادق آهنگران در سال های دفاع مقدس می باشد، به همت علی اکبری به نگارش درآمده و در پاییز ۱۳۹۱ توسط نشر «یا زهرا سلام الله علیها» به چاپ رسیده است. برآنیم هر از گاهی گزیده ای از این اثر ارزشمند را در اختیار مخاطبان قرار دهیم.
فکر کردم امداد غیبی است
زمان جنگ تصمیم گرفتم گواهی نامه رانندگی بگیرم. زیاد هم از رانندگی سر در نمی آوردم، اما به هر حال رفتم مرکز راهنمایی و رانندگی اهواز تا امتحان رانندگی بدهم. گرما گرم جنگ بود و من هم چهره ای شاخص و به همین خاطر، خلق الله خیلی تحویلم می گرفتند و احترام می گذاشتند.
نشستم پشت ماشین و افسر راهنمایی رانندگی هم کنار دستم، زدم دنده یک و حرکت کردم. زمان زیادی نگذشت که ماشین از کنترلم خارج شد و به طرف جدول رفت. چیزی نمانده بود که با جدول کنار خیابان برخورد کند و من نفسم توی سینه ماند، که ناگهان ماشین توقف کرد. هم تعجب کردم که چطور ماشین متوقف شد، هم ته دلم خوشحال که تصادف نکردم.
افسر خیلی آرام به من گفت: «حرکت کن.» زدم دنده و حرکت کردم. پس از مقداری حرکت، درختی جلوی ماشین سبز شد و من هم دستپاچه شدم و بی اختیار مستقیم رفتم سمت درخت. این بار چشم هایم را بستم و منتظر صدای مهیب ناشی از برخورد ماشین با درخت بودم که دوباره حس کردم ماشین ایستاد، چشمم را باز کردم، از تعجب داشتم شاخ در می آوردم. ماشین در یک وجبی درخت متوقف شده بود، گفتم این حتما معجزه است و شاید امداد غیبی شامل حالم شده است.
همان طور هاج و واج بودم که چشمم به افسر افتاد و دیدم لبش به خنده باز شده. همین طور که می خندید گفت: «حاج آقا! زیر پای منم کلاچ و ترمزه و من ترمز کردم که به درخت نخوریم.» تازه متوجه داستان شدم.
در پایان امتحان، افسر گفت: «حاج آقا! اگه بخواین می تونم بهتون گواهی نامه بدم، اما هنوز شرایط دریافت گواهی نامه رو ندارید، حالا هرطور خودتون صلاح می دونید. اگر هم می خواین بهتون گواهی نامه بدم، سعی کنید فعلا زیاد رانندگی نکنید تا کمی راه بیفتید.» به او گفتم: «نه، بذار هر وقت شرایطش رو پیدا کردم، گواهی نامه رو بهم بده.» سال بعد، موفق به انجام این کار شدم و گواهی نامه گرفتم.
ابتکار شهید صیاد شیرازی
ایام فاطمیه بود شام غریبان حضرت زهرا صلوات الله علیها. در قرارگاه نشسته بودیم که [شهید] «صیاد شیرازی» وارد شد و گفت: «امشب شام غریبان حضرت فاطمه ست. ما می خوایم به یاد تشییع جنازه غریبانه خانم زهرا، یک تشییع جنازه نمادین داشته باشیم تا ان شاءالله، ثواب تشییع جنازه این بزرگوار برامون نوشته بشه.» به من هم گفت: «حاج صادق آماده ای؟» گفتم: «بله من آماده ام.»
قرارشد نیمه های شب بچه ها را بیدار کنیم و در قرارگاه نوحه خوانی و سینه زنی داشته باشیم. ساعت یک نیمه شب بیدار شدیم و وضو گرفتیم. آقا محسن [رضایی]، [شهید] صیاد شیرازی و تعدادی از فرماندهان و بسیجی ها حضور داشتند. دور قرارگاه حرکت کردیم و مراسم عزاداری راه انداختیم. آن شب من و یکی دیگر از برادران، نوحه خوانی کردیم، تجمع بسیار خوبی بود، در نهایت اخلاص و بی ریایی در شب تاریک به یاد تشییع جنازه حضرت زهرا صلوات الله علیها مراسم عزاداری برگزار کردیم.
یکی از نوحه هایی که آن شب خواندم این بود:
هنوز از بین دیوار و در بیت علی / به گوشم ناله جان سوز زهرا می رسد
بعد از کمی عزاداری، حجه الاسلام [شهید] «عبدالله میثمی» سخنرانی کرد و بعد از آن، تا نزدیک اذان صبح مجدداً سینه زنی کردیم و نزدیک اذان، بچه ها به نماز شب و نافله مشغول شدند.
مراسم آن شب، که ایده [شهید] صیاد شیرازی بود، جرقه ای را در ذهن من زد، که چه خوب است این کار را در سطح شهر هم انجام دهیم، لذا بعد از گرفتن استفتاء از آیت الله گلپایگانی و گرفتن تایید این اقدام، به چند شهر از جمله اهواز و قم این پیشنهاد را دادم که در شام غریبان حضرت زهرا صلوات الله علیها، تشییع جنازه نمادینی در شهر راه بیندازند. این کار انجام شد و به شدت مورد استقبال مردم قرار گرفت و هنوز هم هر سال این کار در شام غریبان حضرت زهرا صلوات الله علیها در اهواز و قم و بعضی شهر های دیگر برگزار می شود.
در خیابان های فاو
بعد از این که فاو آزاد شد، نیروها در سطح شهر پراکنده بودند. از قرارگاه چندین بار اعلام شد که به علت بمباران هواپیماهای عراقی، رزمندگان از تجمع در سطح شهر خودداری کنند. هواپیماهای عراقی طی دفعات مختلف در آسمان شهر ظاهر می شدند و منطقه ر ا به شدت بمباران می کردند.
ما در قرارگاه نشسته بودیم که ناگهان در و دیوار به خود لرزید، فکر کردیم قرارگاه را زدند. به همراه سردار «رئوفی» که فرمانده وقت لشکر ۷ ولی عصر عجل الله تعالی فرجه بود، از قرارگاه زدیم بیرون. میگ های عراقی مواضع رزمندگان را به شدت بمباران می کردند. و تعداد زیادی از بچه ها شهید شده بودند.
با سردار رئوفی به سمت چهار راه اصلی دویدیم. فضای شهر به شدت متشنج بود و آمبولانس ها این طرف، آن طرف می رفتند و شهدا و مجروحان را جا به جا می کردند. به خرابه ای رسیدیم که در آن صحنه دل خراشی رخ داده بود. یکی از رزمندگان، از ناحیه سینه به بالا متلاشی شده و تکه های بدنش به دیوارهای خرابه چسبیده بود. این صحنه خیلی متأثرمان کرد. همین طور مبهوت آن رزمنده شهید بودیم. با خود گفتم: «خدایا، این بچه ی کیه؟ مادرش کجاست؟»
در همین گیرودار، نوجوان ۱۶-۱۵ ساله ای سوار بر موتور تریل از راه رسید و جلوی ما توقف کرد. سنش طوری بود که از روی موتور، به زحمت پایش را به زمین رسانده بود. او سرکی داخل خرابه کشید و وقتی آن شهید را دید، گفت: «خوش به حالش، مثل امام حسین شهید شده، به به، به به.» این را گفت و گاز موتور را گرفت و رفت. اصلا انگار نه انگار که ۱۶-۱۵ سال بیشتر ندارد. من و رئوفی با آن سن و سابقه قبلی، کُپ کرده بودیم، اما آن نوجوان ۱۶ ساله، جدای از جگر مردانه اش، چنان روحیه ای داشت که به حال آن شهید غبطه می خورد.
در سرازیری قطع نامه
سال ۱۳۶۶، درست زمانی که حضرت امام فرمود: «جنگ مسأله ی اصلی است»، در قرارگاه زمزمه ای بین فرماندهان جریان داشت، که بعضی از مسئولین از جمله «آقای هاشمی رفسنجانی» آن طور که باید و شاید طالب ادامه ی جنگ تا حصول نتیجه ی نهایی نیستندو دنبال آتـش بس و هم آوردن سر و ته ماجرا هستند، البته شاید این آقایان برای خود دلیل هم داشتند و این احتمال را می داند که نیروهای ایرانی نتوانند از دشمنی که تمامی استکبار جهانی پشت سر او بود، برآیند، اما به هر ترتیب، همزمان با آن رهنمود امام خمینی، صلح طلبی در عملکرد این حضرات نمود عینی داشت.
یک روز به اتفاق تنی چند از فرماندهان در قرارگاه بودیم، که «قاسم سلیمانی» فرمانده وقت ۴۱ ثارالله کرمان، توسط آقای هاشمی احضار شد تا گزارشی درباره وضعیت جنگ بدهد.
وقتی قاسم سلمیانی از پیش آقای هاشمی برگشت، به شدت درهم و نطقش کور شده بود، ناراحتی در چهره اش موج می زد. از او پرسیدم: «چی شده آقا قاسم، ناراحتی؟» از شدت غضب چهره اش برافروخته شده بود. پس از چند لحظه گفت: «از من خواستن گزارشی از مشکلات جنگ بدم، وقتی گزارشم رو دادم، آقای هاشمی گفت، شما بیا همین صحبت ها رو به امام بگو، ایشون از شما که داخل متن جنگ هستین، بهتر قبول می کنن که صلح رو بپذیریم.»
این مسئله باعث شده بود که قاسم سلیمانی متوجه منظور آقای هاشمی بشود و بابت آن، خون خونش را می خورد. ناگفته نماند این قضیه مربوط به مقطعی از جنگ است که هنوز هیچ صحبتی از قبول قطعنامه و آتش بس در میان نبود.
[در آن مقطع مشهور شده بود که آقای هاشمی رفسنجانی در قبال آمریکا انعطاف و نرمش نشان می دهد و به همین دلیل مورد انتقاد قرار داشت. یک بار من به شخصه صحنه ای را دیدم که بیانگر همین موضوع بود. ایشان برای سخنرانی به نمازجمعه اهواز آمده بود. قبل از سخنرانی، «محمود شالباف» مجری نماز جمعه از او پرسید: «چه کار کنم؟ شعار مرگ بر آمریکا رو بگم یا نه؟» آقای هاشمی سریع گفت: «بگید! بگید!» این سوال شالباف به خاطر آن ذهنیتی بود که از این سیاست آقای هاشمی در ذهن داشت.]
چنین چیزی امکان ندارد!
… در سال ۱۳۶۷ دشمن موفق شد جزایر مجنون، فاو و شلمچه را پس بگیرد و حتی توانست تا نزدیکی های خرشهر پیش آمده و آن را تهدید کند. در همین ایام، آقای «فروزنده»، مسئول ستاد سپاه پاسداران مرا خواست و گفت: «دشمن حالا دیگه شهرهای ما رو تهدید می کنه و خوندن داخل جبهه ها فایده نداره، شما باید بری به شهرستان ها و بخونی تا مردم رو برای اعزام به جبهه تهییج کنی.» فضای بسیار بحرانی یی بود.
رفتم سراغ آقای معلمی و ضمن توصیف شرایط، از او خواستم شعری در باب مقاومت و ایستادگی، با لحنی حماسی بسراید. ایشان پس از چندی این نوحه را آماده کرد: تا آخرین نفر، تا آخرین نفس / ما ایستاده ایم، ما ایستاده ایم.
اولین جایی که قرار شد این نوحه را بخوانم، دانشگاه تهران و در جمع نماز گزارن جمعه بود. بعد از هماهنگی های لازم، به تهران رفتم و آن را پیش از اقامه نمازجمعه اجرا کردم. آن روز سخنران قبل از خطبه آقا محسن[رضایی] بود و سخنران خطبه آیت الله خامنه ای. تنها مسئله ای هم که توسط دو سخنران مطرح نشد، بحث صلح و قبول قطعنامه و اتمام جنگ بود. اتفاقاً یادم هست آقا محسن روی لزوم حضور نیروهای مردمی در جبهه تأکید زیادی هم کرد.
در مرحله بعد قرار بود نوحه مزبور را در برای دوشنبه همان هفته در مشهد اجرا کنم. یکی دو روز باقیمانده تا سفر را به منزل یکی از دوستانم در دماوند رفتم. در یکی از همین شب ها دوستی دیگر به نام «شمس» -ازمداحان قم- تماس گرفت و خبر داد ایران قطعنامه را پذیرفته است. ابتدا باور نکردم و گفتم: «هم چین چیزی امکان نداره.» و سریع تلویزیون را روشن کردم. آقای هاشمی رفسنجانی مشغول صحبت بود و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ را اعلام کرد. به محض این که صحت و سقم این قضیه برایم روشن شد، دیگر حال خودم را نفهمیدم و به شدت به هم ریختم.
آن شب تا صبح خوابم نبرد و اشک چشمانم هم خشک نمی شد. به هیچ وجه نمی توانستم قضیه را هضم کنم. یاد آن همه خون هایی که ریخته شد، فداکاری هایی که شد، مادرانی که بی پسر شدند، زنانی که بی همسر شدند، این همه نوحه خواندن ها، آن همه رفقایی که رفتند، تمام این ها آزارم می داد. حتی بیشتر از همه از دست فروزنده عصبانی و دلخور بودم، که چرا وقتی می دانست قرار است قطعنامه پذیرفته شود، هیچ ارزشی برای من و احساساتم قائل نشد و برای اجرای مراسم مرا به تهران فرستاد و به نوعی سرکارم گذاشت.
نیمه های شب قرآن را برداشتم و با نیت، تفألی به آن زدم. در جوابم این آیه آمد: «و فدیناه بذبحٍ عظیم.» آن شب تفسیر این آیه را متوجه نشدم،با این حال کمی آرامش پیدا کردم.
صبح روز بعد، اولین کاری که کردم با یکی از علمای قم تماس گرفتم تا این آیه را برایم تفسیر کند. جریان را تعریف کردم و پرسیدم: «این آیه به قضیه قطعنامه مربوط میشه یا نه؟» ایشان گفت: «اتفاقاً خیلی ربط داره و زیادی واضح و روشن به قضیه اشاره کرده. گمان من اینه که قرار بوده تعداد بیشماری در جنگ قربانی بشن و خون های زیادی ریخته بشه، اما یک نفر جور همه رو کشیده و با قربانی کردن خودش، بقیه رو نجات داده و فدای همه شده.» و البته که آن یک نفر، کسی نبود جز امام خمینی که خداوند او را با شهدای عاشورا محشور کند.
امام خود را فدا کرد و همان طور که در پیام تاریخی خود برای پذیرش قطعنامه عنوان کرده بود، جام زهر را نوشید تا ملت و انقلاب قربانی نشوند. پس از شنیدن این تفسیر آرام تر شدم، اما هنوز برای باور کردن آن چه اتفاق افتاده، با خودم کلنجار می رفتم و نمی توانستم با آن کنار بیایم.
طی آن ساعات با هر یک از بچه ها سپاه هم که برخورد می کردم، ناراحت بودند و حسی مانند حس من را داشتد. به همین دلیل با غلامعلی رشید، که از فرماندهان رده بالای سپاه بود، تماس گرفتم وگفتم: «تکلیف چیه؟» ایشان خیلی واضح راه را برای من روشن کرد و گفت: «تکلیف همونیه که امام گفته و هر چیزی ایشون گفتن، ما از همون تبعیت می کنیم.» از آن به بعد، با این تفکر که اطاعت از امر ولی فقیه واجب است، توانستم بر فشار پذیرش قطعنامه غلبه کنم و آن را برای خودم جا بیندازم.
بعدش رفتم سراغ آقا محسن [رضایی]، بقیه فرماندهان سپاه هم آنجا بودند. آقا محسن به حدی ناراحت بود که قابل بیان نیست. حالت چهره آن روز ایشان را تا آن زمان اصلا این طور ندیده بودم. گرچه همه بچه های جنگ ناراحت بودند، اما کسی مثل آقا محسن را نباید به این حال می دیدیم، چه او فرمانده کل سپاه بود و باید خیلی منطقی با این قضیه برخورد می کرد، اما ظاهراً ناراحتی ایشان از جای دیگری آب می خورد.
کمی تحقیق و پرس و جو کردم و تا حدی علت این ناراحتی را فهمیدم. ظاهرا ماجرا از این قرار بود که آقای هاشمی از آقا محسن می خواهد طی نامه ای مبسوط تمامی کمبودها و مشکلات جبهه ها را برای او بنویسد، تا ایشان اقدامات لازم را در این زمینه به عمل آورد. آقا محسن هم لیستی بلند بالا از وضعیت جبهه ها و عدم وجود امکانات کافی و دیگر مسایل را آماده می کند و به ایشان می دهد. نامه آقا محسن توسط آقای هاشمی نزد امام برده شده و عنوان می شود که آیا با این وضعیت می توانیم بجنگیم یا نه؟
در نامه امام که چند سال پیش از طریق دفتر آقای هاشمی منتشر شد، حضرت شان، پس از بیان دلایل پذیرش قطعنامه، که بیشتر روی نامه فرمانده سپاه متمرکز می باشد، درباره دعوی آمادگی برای تداوم جنگ توسط فرمانده کل سپاه، می فرماید: «این هم شعاری بیش نیست.»
آقا محسن می گفت: «من اصلا باورم نمیشه که قطعنامه پذیرفته شده باشه و اصلاً در جریان نیستم.» خوب به خاطر دارم در همان جلسه، فرماندهان دیگر می گفتند آقای هاشمی به نوعی آقا محسن را دور زده و با بردن نامه به محضر امام امت، به منظور اصلی اش، یعنی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ رسید.
[برای روشن تر شدن این موضوع، خوانندگان را به مصاحبه محسن رضایی، مندرج در «رمز عبور۲»، _ ویژه نامه سیاسی روزنامه ایران، خرداد ۱۳۸۹، صفحه ۱۶۹_ ارجاع می دهیم.]
بعد از پذیرش قطعنامه، وقتی منافقین با پشتیبانی رژیم بعث عراق، به مناطقی از کشورمان در غرب حمله کردند و به خیال خام خود می خواستند تا تهران هم بیایند، رزمندگان با یورشی جانانه طی عملیات مرصاد توانستند آن ها را با قدرت سرکوب کنند و با شور و شعفی که از این پیروزی به دست آوردند، دل تنگی ها و ناراحتی هایی که از پذیرش قطعنامه بر آن ها سایه افکنده بود، به مقدار زیادی التیام پیدا کرد و ما جنگ را با خاطره خوش سرکوب منافقان مزدوری که در تمام سال های جنگ داغ عزیزترین سرمایه هایمان را بر دل ما گذاشته بودند، به پایان رساندیم.
با پذیرش قطعنامه و با در نظر گرفتن این نکته مهم که هشت سال جنگ، تنها بخشی از مسیری بود که ما را به سوی تحقق «فرهنگ عاشورا» هدایت می کرد و این راه کماکان ادامه دارد، به آقای معلمی سفارش کردم که شعر و نوحه حماسی را آماده کند. ایشان زحمت کشید و این نوحه را آماده کرد:
به عشق میر کاروان، به هر زمان و هر مکان
حسین حسین حسین بگو، حسین حسین حسین بگو
دل از حسین جدا مکن، ره حسین رها مکن
حسین حسین حسین بگو، حسین حسین حسین بگو
تمام بندهایی هم که در نوحه آمده بود، همگی حکایت از ادامه دادن راه و ماندن در این مسیر داشت. این نوحه را شاید در چهل شهر خواندم.
اشاره:
هر قدر او آرام و بیسر و صدا میرود و میآید و کارهایش را انجام میدهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست میخوانند، بارها و بارها تحریمش میکنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را میزنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف میکنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری میدانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را میدهند! شاید این همه تعارضات رفتاری و گفتاری برای قاسم سلیمانی تعجبی هم نداشته باشد.
و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته میشود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند».
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟»
از رابر تا بغداد
سردار سلیمانی متولد اسفند ۱۳۳۶است. روستای کوهستانی و دورافتاده رابُر در استان کرمان در جنوب شرقی ایران زادگاه اوست که ساختاری طایفهای دارد. شاید همین ویژگی و شناخت یگانه او یکی از دلایل اصلی انتخابش برای فرماندهی نیروی قدس بوده است.وی در ۱۲سالگی، پس از پایان تحصیـلات دوره پنج ساله دبستان، روستای رابُر را ترک کرد و مشغول به کار بنایی در کرمان شد و به عنوان پیمانکار در سازمان آب مشغول به کار شد و در همان سالها نیز فعالیتهای انقلابی خود را شروع کرد.
بنا به گفته خودش، وی پس از پیروزی انقلاب، در عین ادامه کار در سازمان آب کرمان، به عضویت مجموعه «سپاه افتخاری» که به وسیله پدر شهید قاضی تاسیس شده بود، درآمد.با شروع جنگ، وی راهی جبهه شد و کمی بعد، این جوان بسیجی فرمانده بسیجیهای همولایتیاش شد و سپس لشکری از همین بسیجیهای آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که لشکر ۴۱ثارالله نام گرفت.با پایان جنگ، لشکر ۴۱ثارالله به فرماندهی سردار سلیمانی به کرمان بازگشت و درگیر جنگ با اشراری شد که از مرزهای شرقی کشور هدایت میشدند.مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب میدانند که در سالهای فرماندهی او، امنترین دوران زندگی خود را سپری کردند.
قاسم سلیمانی یکی از امضا کنندگان نامه تهدید آمیز فرماندهان سپاه در جریان وقایع ۱۸تیر۱۳۷۸به محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت ایران بود. قاسم سلیمانی پس از دوران دفاع مقدس تا زمانی که به سمت فرماندهی سپاه قدس منصوب شد، با باندهای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی مرزهای ایران و افغانستان جنگید و سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواندند و مسوولیت سپاه قدس را به او سپردند مسوولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن آمریکاییها بدل کرد. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسیدند و همین ترس سرآغاز توطئههای آنها علیه سلیمانی شد.
پس از طرح ادعاهایی واهی مبنی بر دست داشتن نیروهای ایرانی در اتفاقات داخلی سوریه، اتحادیه اروپا و آمریکا در اقدامی نام سه نفر از فرماندهان سپاه را در فهرست تحریم خود قرار داد که سلیمانی هم در آن فهرست قرار داشت.همچنین وزارت خزانهداری آمریکا پس از اتهامزنی دولت این کشور به ایران مبنی بر دخالت در توطئه انفجار سفارت عربستان در واشنگتن دوباره سلیمانی را تحریم کرد.اما ماجرا به این تحریمها ختم نشد و او را متهم پرونده ترور رفیق حریری معرفی کردند و سرانجام در کنگره آمریکا، واضح و آشکار پیشنهاد ترور او را دادند.
نقش انکار ناشندنی سردار سلیمانی در بحران جهانی عراق
سردار سلیمانی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان آغاز کرد و به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»
این روزنامه با تمرکز بر سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس مینویسد:«ژنرال پترائوس مدیرکنونی سازمان سیا علاقه دارد داستان را از زمانی بازگو کند که یک ژنرال ۴ستاره در عراق بود. اوایل سال ۲۰۰۸زمانی که مجادله بین گروه شبه نظامی شیعه از یک طرف و ارتش آمریکا و عراق از طرف دیگر شعله ور بود، به پترائوس یک تلفن داده شد که در آن یک اسام اس از سردار ایرانی بود، آن سردار ایرانی از آن به بعد تبدیل به الهه انتقام شد.»
این مسیج از فرمانده سپاه قدس، قاسم سلیمانی آمده بود، و توسط یکی از رهبران عراقی منتقل شده بود، در آن پیغام نوشته شده بود: ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم، کسی که سیاستهای ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین میکند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او میشود نیز عضو سپاه قدس است.
گاردین مینویسد:«پترائوس بشدت نیاز داشت که به او گوشزد شود، بسیاری از نظامیان آمریکا که با عراقیهای شیعه کار میکنند، توسط قاسم سلیمانی و افراد وابسته به سپاه قدس به تحلیل برده میشوند، آنچنان که تلاشهای دیپلماسی آمریکا در سایر نقاط خاورمیانه به تحلیل برده میشود، خصوصا در لبنان. پترائوس سال گذشته به ارگان تحقیقاتی مربوط به جنگ گفت که مشکلی که سلیمانی برای او درست کرده بوده است، چه بوده است.»
عادل عبدالمهدی، معاون رئیسجمهور عراق در این باره میگوید: آمریکاییها از یک طرف از این جریان خوشحال بودند، چرا که بن بست به پایان رسیده بود و از سوی دیگر، ناراحت که سلیمانی را در منطقه سبز میدیدند.
در این باره زلمای خلیلزاد نیز میگوید: در آن زمان، صحبتهایی از ورود وی به منطقه سبز بود. همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.
جک کین رییس سابق نیروی زمینی ارتش آمریکا با اعلام چنین پیشنهادی در جلسه استماع کنگره در اینباره به نمایندگان آمریکایی گفت: «چرا مسوولان ایرانی را نمیکشیم؟ چرا ما آنها را ترور نکنیم؟ نمیگویم اقدام نظامی کنیم ولی عملیات ترور را پیشنهاد میکنم.»
در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر اینکه نبردها و ناآرامیها متوقف شود. به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی میفرستد و بلافاصله نبردها متوقف میشود…»
نامه محرمانه سردار سلیمانی برای وزیر دفاع آمریکا
سازمان ادارای پنتاگون از ۷لایه حفاظتی تشکیل شده است که از این میان ۴لایه به طور خاص مربوط به کنترل ارتباطات با شخص وزیر دفاع یا رییس پنتاگون میباشد. کمی بعد از نامه اوباما نامه ای از تمام این لایه های امنیتی ، اطلاعاتی و حفاطتی عبور کرده و مستقیم ، روی میز کار وزیر دفاع یعنی لئون پانتا قرار میگیرد.
ظاهر ساده نامه که هیچ آرمی از سازمان های مرتبط با پنتاگون در آن به چشم نمیخورد توجه وزیر را جلب کرده و وی آن را از روی میز برمیدارد … با باز کردن نامه و خواندن آن عرق سردی بر چهره پانتا مینشیند!
یک نامه با سربرگ رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران … نامه حاوی عبارتی بود که قطعا برای رییس پنتاگون با آن عظمت حفاظتی باورکردنی نبود ! : «اگر لازم باشد از این هم نزدیک تر خواهیم شد.»
امضا : قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس جمهوری اسلامی ایران
جایگاه تصور نشدنی سردار سلیمانی در تحلیلهای جهانی
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان درباره سردار سلیمانی میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
روزنامه انگلیسی اضافه میکند:«قدرت و وجهه قاسم سلیمانی به عنوان کسی که قدرتمندترین بازیگر عرصه منطقه است، در سه سال گذشته کاهش نیافته است و در برخی از مولفهها، افزایش نیز یافته است. قدرت ارتباطهای سلیمانی طی هفتهها مصاحبه با مقامات عراقی مشخص شده است، برخی از مقامات عراقی او را ستایش میکنند. »
به گزارش روزنامه مذکور، گاردین آنگاه از قول صالح المطلک (از عناصر بعثی و مستخدم سازمان سیا که با استخبارات سعودی نیز همکاری میکند)، نوشت: «سلیمانی قدرتش را مستقیماً از آیت الله سید علی خامنهای میگیرد. تمام مقامات مهم عراقی سلیمانی را به شکل یک فرشته میبینند و با او رایزنی دارند.»
یکی از مقامات بلندپایه رسمی آمریکا میگوید: «او مانند قیصر سوزو هراس انگیز است، او همه جا هست و هیـچ جـا نیست.»
مارک گرچت به صراحت به نام سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران اشاره و تصریح کرده بود: وی را باید بکشیم. او در این خصوص گفته بود: ق«اسم سلیمانی بسیار سفر میکند… تکان بخورید… تلاش کنید او را بکشید.»
«علی آلفونه» یک پژوهشگر در مرکز پژوهشی «آمریکن اینترپرایز اینستیتو» میگوید قاسم سلیمانی در سالهای جنگ ایران و عراق به عنوان فرمانده لشکر ۴۱سپاه پاسداران و به خاطر موفقیت عملیاتهای شناسایی و غافلگیرانه این لشکر در پشت خطوط دشمن به شهرت رسید. نقش وی تا حدی اهمیت یافت که ارتش عراق در برنامههای رادیویی خود به کرات از وی نام میبرد.
به گفته «رایان کراکر» سفیر سابق آمریکا در عراق، برای قاسم سلیمانی جنگ ایران و عراق هیچگاه پایان نیافت. هیچکس پس از سالها درگیر بودن در آن جنگ که شبیه جبهههای نبرد جنگ جهانی اول بود، نمیتواند تاثیرات آن را به فراموشی بسپارد. هدف استراتژیک قاسم سلیمانی یک پیروزی کامل بر عراق بود!
اما در هر صورت برخی غربیها او را ستایش میکنند. زلمای خلیلزاد، سفیر سابق آمریکا در افغانستان دربارهاش میگوید: «بر خلاف نظر مقامات آمریکایی که سلیمانی را به جنگافروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیها گسترش یافته و پیامدهای وخیمی بویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
روزنامه انگلیسی گاردین نیز در مورد قاسم سلیمانی تاکید میکند: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی باهوش میدانند. بسیاری از مقامات آمریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند.»
«ژنرال سلیمانی» برای غربیها شبحی مرموز است که سایه وار در کمین دشمنان مینشیند و ناگهان چون صاعقه فرود میآید. این جنگاور تحت تعقیب آمریکا و اسراییل، برای فرزندان این آب و خاک همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد.
سردار سلیمانی خطرناک ترین مرد جهان از دید مجله آمریکایی «وایرد»
مجله آمریکایی «وایرد» در جدیدترین گزارش خود با تیتر ۱۳فرد بسیار خطرناک دنیا، به بررسی ۱۳چهره پرداخته است که به عنوان چهرههای شناخته شده، «محمد مرسی» رئیس جمهور فعلی مصر و «بشار اسد» رئیس جمهور سوریه جزء این ۱۳نفر به حساب میآیند.
آنچه از نگاه این مجله آمریکایی جالب و کمی تعجب آور به نظر میرسد، نام سردار «حاج قاسم سلیمانی» است که به عنوان خطرناکترین و مرموزترین فرد در دنیا شناخته شده است؛ حاج قاسم در این گزارش به ادعای وایرد، خطرناکترین فرد در خطرناکترین کشور معرفی شده است که میتواند تنها تهدیدکننده نظامی آمریکا در غرب آسیا و سراسر دنیا باشد.
در این گزارش آمده است: اگر بخواهیم به دنبال خطرناکترین کشور سیاره زمین بگردیم، به نام ایران برخورد میکنیم که ممکن است جرقه جنگ جهانی را بزند و اگر بخواهیم در این کشور مرموزترین و خطرناکترین فرد را نامگذاری کنیم، به نام ژنرال قاسم سلیمانی خواهیم رسید که چهرهای مرموز دارد.
لقب شهید زنده شایسته ترین لقب سردار سلیمانی
حضرت آیت الله خامنهای چهار مرتبه سردار سلیمانی را شهید و شهید زنده خطاب کرده و راجع به ایشان و همرزمانشان فرمودهاند: خدای متعال میخواست اینها زنده بمانند و برکاتشان برای کشورشان و دنیای اسلام ادامه پیدا کند.
مطلب فوق در سال ۷۶و در دیدار اعضا و مسئولان ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت سرداران و۸هزار شهید استانهای کرمان، سیستان و بلوچستان و هرمزگان با مقام معظم رهبری بیان شده است.
معظمله در این دیدار خطاب به سردار سلیمانی میفرمایند: خود شما هم که آقای سلیمانی باشید در نظر ما شهیدید. شما شهید زنده هستید. بله، شما هم شهیدید. شما بارها در میدان جنگ به شهادت رسیدید.
ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد
حاج قاسم سلیمانی زمانی در یکی از معدود اظهارنظرهای آشکارش گفته بود ملت ایران تنها ملتی در جهان است که لیاقت شکست تاریخی آمریکا را دارد. حدود ۵سال پیش که این جمله از قول حاج قاسم نقل شد بسیاری آن را یک آرزوی بزرگ، شیرین و البته دور دانستند، امروز چه طور؟ امروز که نتانیاهو هم از بیخ گوش خود صدای امام خمینیرحمتاللهعلیه را میشنود و رابرت گیتس میگوید درگیر شدن با ایران به معنای آن است که فردا آمریکا ناچار باشد درون خاک خود با فرزندان انقلاب ایران بجنگد، آیا باز هم میتوان گفت که جمله حاج قاسم بیان یک آرزوی دور بوده است؟
آقای ظریف؛ ولنگاری هم حدی دارد؛
خوش گذرانی عوامل وزارت خارجه در سواحل نیل به همراه رقاصه عرب زبان! + تصاویر
بسیار جای سوال و تامل است که یک مرکز بعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در خاک کشوری بیگانه چطور می تواند با انجام اینگونه اعمال قبح شکن و دعوت از یک رقاصه و خواننده زن به مکانی که بعنوان خاک جمهوری اسلامی ایران به حساب می آید به ارزش های انقلاب و نظام بی تفاوت باشد و یا خیانت کند.
آلبا کلرد رقاصه و خواننده زن مصری، با قرار دادن عکس هایی در یکی از شبکه های اجتماعی در کنار مجتبی امانی مدعی شد که از او بعنوان مهمان در جشن نوروزی دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی ایران در مصر دعوت شده و همچین مورد استقبال گرم مجتبی امانی رئیس دفتر حافظ منافع ایران قرار گرفته است.
بسیار جای سوال و تامل است که یک مرکز بعنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در خاک کشوری بیگانه چطور می تواند با انجام اینگونه اعمال قبح شکن و دعوت از یک رقاصه و خواننده زن به مکانی که بعنوان خاک جمهوری اسلامی ایران به حساب می آید به ارزش های انقلاب و نظام بی تفاوت باشد و یا خیانت کند.
گفتنی است بر اساس ادعای برخی رسانه های مصری آلبا کلرد ایرانی- ترک تبار است، اما هم اکنون تابعیت آمریکایی دارد و به زبان عربی ترانه میخواند. هنوز هیچ واکنش رسمی از سوی وزارت خارجه ایران یا دفتر حافظ منافع ایران در قاهره منتشر نشده است.
منبع:عماریون
پروژه بامزه فتنهگران برای سرنگونی نظام! +تصاویر
کچل ها برای سرنگونی نظام بپاخیزند!
هوچی گری، اقدامات مضحک و در یک کلمه «لمپنیزم» به بخشی از هویت جریان سبز و ضد انقلاب تبدیل شده است، رفتارهایی که در سال ۸۸ نیز به کرات از سوی آنها تکرار شد و همین مساله یکی از علل اصلی ریزش پایگاه اجتماعی آنها در بین توده های مردم بود، بگونه ای که بواسطه این رفتارها هر انسان منصف و با شخصیتی به راحتی متوجه بطلان و ماهیت پوچ این جریان می شد.
در آخرین مورد پس از موج سواری ناشیانه ضد انقلاب پیرامون حواشی اتفاقات بند ۳۵۰ زندان اوین که حتی مورد تکذیب وزیر دادگستری دولت روحانی نیز قرار گرفت، جمعی از حامیان فتنه که عمده آنها نیز در خارج از کشور به سر می برند، پیشنهاد داده اند تا برای ابراز همدردی با فتنه گران در زندان، هر کسی با تراشیدن موهای سر خود و قرار دادن عکس آن بر فضای اینترنت، به ابراز همدردی با آنها پرداخته و گامی بلند جهت سرنگونی جمهوری اسلامی بردارد!
نکته جالب اینکه پس از انتشار عکس های مورد اشاره توسط سبزها، این مساله به یکی از سوژه های اصلی طنز و خنده مخاطبان فضای مجازی و شبکه های اجتماعی تبدیل شده است:
یک جوان جویای نام که با انتشار این عکس تصور میکند مبارزه نفس گیری علیه جمهوری اسلامی را آغاز کرده!
جوان جویای نام دیگری که علاوه بر کچل کردن، با یقه سبز خود خواسته پیام سیاسی مهمی را مخابره کند
نکته دیگر آنکه برخی از چهره هایی که با انتشار عکسهای خود خواسته اند تا با فتنه گران اعلام همدردی کنند ظاهرا از ابتدا دارای موهای چندانی نبوده و چنین وانمود کرده اند که در راستای این فراخوان بزرگ! موهای خود را تراشیده اند:
هر چند در بین این افراد، تعدادی نیز بدون دست زدن به موهای خود، به کمپین کچل های حامی فتنه گران در اوین ملحق شده اند:
ساسان آقایی نویسنده روزنامه شرق
گفتنی است در واکنش به این اقدامات مضحک سبزها، تعدادی از کاربران شبکه های مجازی با انتشار عکس هایی از رونالدو، ریوالدو، روبرتو کارلوس، ای کیو سان و … اعلام کردند که این افراد نیز از قدیم الایام برای همدردی با فتنه گران در زندان اوین، موهای سر خود را تراشیده اند!
منبع:رجا
به بهانه دفاع از جشن خبرساز کاخ سعدآباد صورت گرفت
مقایسه عجیب همسر روحانی با همسر شاه در سایت حامی دولت!
یکی از حاضران در مهمانی خبرساز در کاخ سعدآباد، با انتشار یک یادداشت در سایت حامی دولت، دست به توجیهی عجیب برای اقدام همسر رئیس جمهور زده است.
سایت خبری خبرآنلاین، با انتشار یادداشت یک بانوی تهیه کننده سینما که در جشن خبرساز کاخ سعدآباد حضور داشته، اقدام همسر رئیس جمهور در برگزاری این جشن را احیای مراسمی دانسته که همسر شاه از غرب گرفته و از سی و چند سال پیش متوقف شده است!
وی در دفاع از این مراسم نوشته است:«برای همسالان من که اخبار اتفاقات تشریفاتی دوران رژیم شاه را بی واسطه و بخوبی بیاد می آورند، خبر میزبانی بانوی اول کشور در مراسم هنری، فرهنگی، خیریه ای، بین المللی و زنانه، مطلبی عادی و آشنا است و حتی اگر این رسم را همسر شاه وقت ایران از فرهنگ غرب گرفته بوده، به نظر می آید که توجیه کافی روانی و اجتماعی داشته و می توانسته برای زنان جامعه خوشایند باشد.»
نویسنده با این پیش فرض نتوانسته شادی خود را از برگزاری این جشن و نیز تعلق خاطرش به جشن های اشرافی و مسرفانه رژیم پهلوی مخفی نگه دارد، و متاسفانه برای دفاع از این جشن، همسر ریس جمهور را که از بانوان مؤمنه ایرانی است با همسر شاه معدوم مقایسه نموده است.
این چندمین باری است که این سایتها با دفاع ناشیانه از دولت زمینه سازی وهن رئیس جمهور و دولت را هموار می کنند.
پیش از این سایت خبرآنلاین پس از بی تدبیری های صورت گرفته در جریان توزیع سبد کالا، برای دفاع از تدبیر دولت! به قلم یکی از نویسندگانش، توزیع سبد کالا به شیوه صورت گرفته را تعمدی و در راستای پیغام دادن به غرب تحلیل نمود و اعلام داشت که بی تدبیری در میان نبوده است.
منبع:جهان
ارتباط سر بریدن خبرنگار آمریکایی با حوادث فرگوسن!
« انتشار گسترده ویدیو مشکوک مروبط به سربریدن «جیمز فولی» خبرنگار آمریکایی که صحت آن نیز زیر سوال است، به ویژه در زمانی که چشمهای مردم امریکا به شهر فرگوسن دوخته شده و آمریکا در بحرانی بزرگ قرار دارد، خدمت بزرگی به دولتمردان ایالات متحده است.
در اوج درگیریها و ناآرامیهای شهر فرگوسن، این تراژدی ذهن مردم آمریکا را مشغول کرد و احساسات ملی گرایانه مردم این کشور را برانگیخت.
روزنامه «ایندیپندنت» (independent) چند روز پیش نوشت، عفو بینالملل پاسخ خشونتآمیز و افراطی نیروهای امنیتی آمریکا به تظاهراتهای برگزار شده در پی قتل یک نوجوان سیاهپوست در شهر فرگوسن آمریکا را مورد انتقاد قرار داد؛ این واقعه در ۹ اوت، یعنی ۱۵ روز پیش رخ داده بود، اما اعتراضات مردمیبه آن همچنان ادامه دارد.
شنبه ۲ هفته پیش، یک جوان سیاهپوست به ضرب گلوله پلیس در شهر فرگوسن کشته شد که منجر به بروز اعتراض گروهی از مردم به ویژه جوانان شد، و با وجود گذشت چند روز و اعلام مقررات منع رفت و آمد شبانه و حتی حضور نیروهای گارد ملی آمریکا، هنوز از شدت تظاهرات کاسته نشده است.
رخدادهای اخیر در شهر فرگوسن آمریکا روز به روز با واکنشهای بیشتری از سوی کشورها و همچنین سازمانهای مختلف روبهرو میشود. سازمان عفو بینالملل در واکنشی جدی به خشونتهای پلیس آمریکا علیه مردم در شهر فرگوسن، اعلام کرد دولت آمریکا پیش از نصیحت کردن دیگر کشورها درباره رعایت حقوق بشر، باید مسائل حقوق بشری در کشور خود را حل و فصل کند. همزمان، کشورهای مصر، چین و همچنین ایران نیز نسبت به این رویدادها واکنش نشان دادهاند.
در واکنش به این وقایع، سازمان عفو بینالملل در حساب توئیتر خود نوشت: «تا زمانی که ایالات متحده سابقه خود در زمینه حقوق بشر را بهبود نبخشد، نمیتواند به دیگر کشورها بگوید که وضعیت خود در زمینه سیاستگذاری حقوق بشر و آزادی تجمعات را بهبود بخشند.»
انتقاد عفو بینالملل از آمریکا.
روزنامه «ایندیپندنت» اشاره میکند که این انتقادات از دولت آمریکا، پیش از این از سوی آیت الله خامنهای، رهبر ایران نیز بیان شده بود و ایشان ایالات متحده را به ارتکاب جنایت علیه مردم خود متهم کرده بود.
اما از سویی دیگر گروه تروریستی «داعش» با انتشار ویدئویی اعلام کرد «جیمز رایت فولی» خبرنگار آمریکایی را به تلافی حملات هوایی آمریکا به مواضع خود در شمال عراق سر بریده است. خبری که به سرعت سرخط خبری اول رسانههای دنیا شد!
سر بریدن “جیمز فولی” خبرنگار آمریکایی.
در ویدئویی که منتشر شده، فردی که گفته میشود خبرنگار آمریکایی است در حالی که یک عضو داعش آماده کشتن اوست، اوباما را به عنوان قاتل اصلی خود معرفی کرده و خواستار پایان حملات آمریکا میشود. وی همچنین به برادر خود که در نیروی هوایی آمریکاست، توصیه میکند به حملات پایان دهد.
عضو داعش پس از بریدن سر این فرد که البته لحظه سر بریدن بطور کامل در فیلم به نمایش گذاشته نمیشود و ابهامات بسیاری دارد، یک تبعه دیگر آمریکا را در برابر دوربین آورده و تهدید میکند که در صورت ادامه حملات، وی نیز سر بریده میشود. این تروریستها نام این فرد را «استیون جوئل ساتلاف» اعلام کردهاند، که در صورت صحت این ادعا وی خبرنگار نشریه «تایم» است که اواسط سال ۲۰۱۳ در لیبی ناپدید شد.
هنوز صحت این ویدیو به طور مستقل سنجیده نشده است، اما کاخ سفید گفته در صورتی که این تصاویر واقعی باشند، آمریکا “از این قتل وحشیانه، منزجر” میشود. علی رغم پوشش گسترده این ویدیو در رسانهها تا بعد از ظهر چهارشنبه ۲۹ مردادماه تنها چند مقام امریکایی که خواستند نامشان فاش نشود نسبت به این ویدیو اظهار نظر کرده و آن را تائید کرده اند! و در واقع حکومت امریکا در اوج پوشش رسانهای این خبر از اظهارنظر رسمیخودداری کرده است.
جستجوی خبر مربوط به این تصاویر تنها یک روز پس از انتشار آن حدود ۹ میلیون رکورد را به ما نشان میدهد.
انتشار این ویدیو مشکوک در این حجم گسترده که واقعی با جعلی بودن آن نیز هنوز مشخص نیست و در زمانی که چشمهای مردم امریکا به شهر فرگوسن دوخته شده است و امریکا را در یک بحران اجتماعی قرار داده، خدمت بزرگی به دلتمردان امریکاست. در کنار اینها، انحراف افکار جهانی از مسئله غزه و جنایات صهیونیستها نیز دیگر خدمتی است که انتشار این خبر توسط داعشیها به امریکا و اسرائیل انجام میدهند.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا چند روز پس از این حادثه در برابر دوربینها حاضر شد و در سخنانی قابل تأمل، بدون اشاره به حمایت آمریکا از داعش در جنگ با دولت سوریه و کمکهای مالی و تسلیحانی به این گروه تروریستی، گویا تازه به نتایج جدیدی رسیده و گفته است که«داعش گروهی بیدین است و مربوط به هیچ دینی نیست …»
باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا.
رئیس جمهور آمریکا که تا پیش از کشته شدن این خبرنگار آمریکایی، در برابر کشته شدن هزاران مسلمان عراقی و سوری به ویژه شیعیان منطقه سکوت کرده بود، در برابر محاصره یک روستای متعلق به ایزدیها مسیحیها واکنش نشان میدهد و از به خظر افتادن جان آنها ابراز نگرانی کرده و نیروهای هوایی آمریکا را مامور حمایت از آنها میکند تا رویکرد دوگانه خود در موضوع حقوق بشر را بیش از پیش هویدا کند.
اما نکته قابل تامل چرایی وقوع حادثه کشته شدن خبرنگار آمریکایی است. آیا بر اساس برخی خبرها، واقعا آمریکا در وقوع این حادثه نقش داشته و این ماجرا به کمک رسانهها تنها بهانهای برای منحرف کردن افکار مردم آمریکا از حقایق شهر فرگوسن این کشور است!؟
در این موضوع کارشناسان چند نظریه را تایید میکنند: ۱- آمریکا خودش در قضیه سر بریدن خبرنگار آمریکایی نقش داشته تا اینگونه ذهن افکار عمومیرا از حوادث شهر فرگوسن این کشور منحرف کند. ۲- داعش خبرنگار آمریکایی را به سبب اختلاف با سرویسهای جاسوسی غربی کشته است و در واقع کنترل داعش از دست CIA، MI6 و موساد خارج شده است. و …
از تمام این دلایل میتوان احتمال داد که همه آنها بهانهای مستقیم یا غیرمستقیم برای حضور دوباره آمریکا در منطقه غرب آسیا است، تا بار دیگر جایگاه خود را در منطقه مستحکم کند.
سی سال است که دشمنان امام و انقلاب، با وارونه سازی یک خبر و تحریف ماجرا، مدعی هستند که امام خمینی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به مردم ایران قول داده است که آب و برق مجانی میشود. دروغگویان حتی مدعی هستند که امام بزرگوار ما، در بدو ورود به وطن یعنی در دوازدهم بهمن سال ۵۷ این وعده را به مردم داده است!
اما رجوع به اصل سخنان امام در بهشت زهرا نشان میدهد که اصلا و ابدا چنین وعدهای در سخنرانی امام خمینی وجود ندارد و در حقیقت این مساله مربوط است به سخنرانی ایشان در ۱۲ اسفند سال ۵۷ و در مدرسه فیضیه.
البته برای دشمنان امام فرقی نمیکند که این سخنرانی مربوط به ۱۲ بهمن باشد یا ۱۲ اسفند. آنها با استناد به این سخنرانی و عدم تحقق چنین وعدهای، میخواهند اینگونه وانمود بکنند که امام خمینی و یا انقلاب، مردم را فریب دادهاند و یا با چنین وعدههایی انقلاب را پیش بردهاند و یا اینکه این قبیل وعدهها فاقد پشتوانه علمی و کارشناسی و به دور از واقعیت بوده است! متاسفانه در نوشتههای ضدانقلاب انواع و اقسام توهین و اهانت و فحاشی را علیه امام میبینیم.
این اظهارات موافق و مخالف در حالی صورت میگیرد که مراجعه به اسناد انقلاب و آرشیو مطبوعات آن روز، نشان میدهد که شخص دیگری غیر از امام برای اولین بار این وعده را به مردم داده است! در حقیقت مطلب امروز من هم افشای این دروغ سی ساله و بیان یک واقعیت پنهان است. ابتدا به عبارت امام توجه کنید: «علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را میخواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را میخواهیم مرفه کنیم. شما به معنویات احتیاج دارید، معنویات ما را اینها بردند. دلخوش نباشید که تنها مسکن میسازیم، آب و برق را برای طبقه مستمند مجانی میکنیم اتوبوس را برای طبقه مستمند مجانی میکنیم دلخوش به این مقدار نباشید معنویات شما را، روحیات شما را عظمت میدهیم. شما را به مقام انسانیت میرسانیم. اینها شما را منحط کردند؛ این قدر دنیا را پیش شما جلوه دادند که خیال کردید همه چیز این است.» همان طوری که اشاره شد این سخنرانی مربوط است به روز شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۵۷. از این عبارات مشخص میشود که حتما شخصی غیر از امام این دلخوشی مادی را برای مردم به وجود آورده است! با مرور اخبار روزهای قبل از سخنرانی امام، این شخص نامعلوم و این حقیقت پنهان مشخص میشود.
کیهان ۸ اسفند ۱۳۵۷ / سخنگوی دولت: «برای کم در آمدها؛ آب و برق مجانی میشود!» سخنگوی دولت کسی نیست جز آقای عباس امیرانتظام! به عبارت دیگر لایحهٔ آب و برق مجانی را اولین بار دولت موقت مهندس بازرگان تصویب کرد و وعدهٔ آنرا هم به مردم داد و امام خمینی چند روز بعد، این وعدهٔ دولت موقت را تصحیح و تکمیل کردند!
در حقیقت امام به خاطر اینکه مبادا این قبیل وعدههای دولتی، انقلاب اسلامی را به انقلابی صرفا مادی و با اهدافی مادی تبدیل کند، مصوبه دولت موقت را اینچنین تصحیح میکند که دلخوش به این نباشید که آب و برق مجانی میشود! امام بزرگوار ما توضیح میدهد که انقلاب اسلامی علاوه بر اینکه وظیفه دارد به فکر رفاه مادی مردم باشد، دنبال رفاه و سعادت معنوی آدمها هم هست. چرا که انقلاب اسلامی بیشتر از آنکه مادی باشد، انقلابی معنوی برای گستتن بندهای اسارت و بردگی ناشی از استبداد و استعمار و استحمار بود.
پس در سخنان امام خمینی وعدهای وجود ندارد. ایشان با توجه به احتمال تغییر ذائقه مردم و تحریف معنا و مفهوم و آرمان انقلاب، هدف اصلی انقلاب را برای مردم و شاید هم برای دولت موقت تبیین کردند.
فراموش نکنیم که دولت مهندس بازرگان و اعضای کابینه و شخص آن مرحوم، خودشان را آدمهایی متخصص و روشنفکر میدانستند که توانایی حل مشکلات مردم را دارند. آنها گاهی به صراحت و گاهی هم با ایما و اشاره، روحانیون و رهبران انقلاب را به سنتی بودن و بیسواد بودن متهم میکردند! به هرحال خوب یا بد، جدای از اینکه موافق این وعده باشیم یا مخالف آن و اصلا هر تفسیری که برای وعده آب و برق مجانی داشته باشیم، این دولت بازرگان بود که اولین بار این لایحه را تصویب کرد و خبر این وعدهٔ تاریخی را هم شخص آقای امیرانتظام یعنی سخنگوی دولت موقت و معاون نخست وزیر وقت در اختیار مطبوعات قرار داد!
پس اگر به زعم ضدانقلاب، وعدهٔ دروغی داده شده و یا وعدهای غیرکارشناسی به مردم داده شده، چرا کسی از بازرگان و دولت موقت اسم نمیبرد؟! عدم اشاره ضدانقلاب و حتی دوستان انقلاب در سی سال گذشته به این حقیقت مهم و پنهان، جالب و عجیب است. اگر عبارت «آب و برق مجانی» را در اینترنت جستجو کنید، صدها و شاید هزاران سایت و وبلاگ و کلیپ و فیلم اهانت آمیز علیه امام خمینی پیدا میکنید که همه آنها بدون کمترین اشارهای به این مصوبه دولت بازرگان، فقط و فقط به امام خمینی اهانت میکنند! اما کسی نمیگوید که سخنان امام، در حقیقت اشاره به وعده دولت بازرگان بوده است!
امروز که به مدد آرشیو کیهان، مشخص شده است اولین بار این وعده را دولت موقت به نخست وزیری مهندس بازرگان به مردم داده و خبر آن را هم شخص عباس امیرانتظام در اختیار مطبوعات قرار داده، آیا دروغگویان و هتاکان، به این حقیقت اعتراف میکنند؟ البته احتمالا، حالا که همه چیز ثابت شده، باز هم باید منتظر سوالات و شبهات جدید باشیم! ماجرای گاو بنی اسرائیل را که یادتان هست؟!
وی اضافه میکند: جنبش سبز در اعتراض به تقلب در انتخابات برپا شد و با انتخاباتی بدون تقلب و با شرکت فعال مردم دلیل وجودی خود را از دست داد.
وی همچنین با هجو مواضع برخی حامیان ویژه فتنه سبز گفته است: بخشی از این افراد در شعارهای جشن شادی، خیال آقای موسوی را راحت کردند و پس از پیروزی تیم ملی فوتبال ایران بر کره جنوبی با شعار «میرحسین، روحانی، رفتیم جام جهانی» از موسوی دستکم تا پایان مسابقههای جام جهانی برزیل، خداحافظی کردند. آقای روحانی «اصولگرای معتدل» است و زندان آقایان موسوی و کروبی را به تلویزیون، گیرنده و دیش ماهوارهای مجهز خواهد کرد و این دو نیز، که قرار بود در جنبش هواداران «وفادار» خود آزاد شوند، در پرتو فتح بزرگ همین هواداران پابرجا، مسابقههای فوتبال جام جهانی برزیل را، زنده از فرستندههای ماهوارهای خواهند دید. در شعار جام جهانی، جای «شیخ سابق اصلاحات»، آقای کروبی، خالی است اما به یاری نقش معجزهآسای «قافیه»، مشکل حل شدنی است. اگر در انتخابات ۸۸ به آقای کروبی رأی دادید، میتوانید نام او را نیز به این شعار اضافه کنید و خیالتان راحت باشد که به دلیل شمار هجاها و حرف آخر در سه واژه کروبی و جهانی و روحانی، قافیه شعار به هم نمیخورد، مبارک است!
این نرم افزار شامل متن کامل نهج البلاغه به همراه ترجمه فارسی و شرح و تفسیر آن برای موبایل با فرمت جاوا می باشد که محصولی از مرکز تحقیقات رایانه ای حوزه علمیه اصفهان است.
در این نرم افزار امکان دسترسی به متن کامل عربی نهج البلاغه شامل خطبه ها ، کلمات غریب ، نامه ها و حکمتها وجود دارد.
خطبه ها و نامه ها دارای عنوان فارسی می باشند. همچنین ترجمه فارسی نهج البلاغه در این نرم افزار قرار داده شده است که کار استاد محمد دشتی می باشد. همچنین شرح و تفسیر ابن میثم بحرانی نیز اضافه شده است. امکان جستجو در متن، ترجمه و شرح و تفسیر کتاب نیز وجود دارد. حوزه علمیه اصفهان بر روی نهج البلاغه کارهای زیادی انجام داده و چندین محصول نرم افزاری قوی برای ویندوز نیز در این زمینه تولید کرده است و این بار این محتوا را بر روی موبایل عرضه کرده است.
حجم فایل : ۳٫۲۷ مگابایت
لینک دانلود : مستقیم
خانه های فساد و فحشا در زمان پهلوی
از «پری بلنده» تا «ملکه اعتضادی»حامیان حکومت پهلوی
پری بلنده یک اتومبیل شورولت سفید رنگ داشت که هر روز صبح رانندهاش او را به شهرنو میآورد و شبها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانهاش میرفت.
سیاستهای طاغوتی و ضددینی، همیشه یک دستاویز و عامل میدانی دائمی داشتهاند: «فحشا». تاریخ معاصر ما هم از نمونههای این سیاست فحشا و فحشای در خدمت سیاست، کم به چشم خود ندیده است. از کودتای بیست و هشتم مرداد ۱۳۳۲ که گروهی از اراذل و اوباش به سرکردگی شعبان جعفری دست به دامان زنان بدنام شهر شدند تا دولت مصدق را سرنگون کنند، تا بهمن ۵۷ که انقلاب اسلامی مردم ایران طومار محله بدنام شهرنو و بدکارهها و قوادان آن را برای همیشه جمع کرد، فحشا به سیاست طاغوتیان خدمت کرده است. قلعه شهرنو و «خانمرییس»هایش مهمترین بازیگران این سیاست بودند. عمده متن زیر از کتاب «خاطرات من و فرح پهلوی»، نوشته اسکندر دلدم، خبرنگار و کارمند پیشین روزنامه اطلاعات و نویسده کتابهای تاریخی برداشته شده است.
«پری بلنده» از خانم رییسهای بسیار ثروتمند قلعه شهرنو بود. او زن لاغر و سبزهرویی بود که در خیابان اول قلعه شهرنو دو خانه بسیار بزرگ داشت و با مقامات بالای کشور صمیمیتی به هم رسانده و حتی با آنها رفت و آمد میکرد. یک اتومبیل شورولت (مدل ایمپالا) سفید رنگ داشت که هر روز صبح رانندهاش او را به شهرنو میآورد و شبها هم پس از کار روزانه با همین اتومبیل به خانهاش میرفت.
پری بلنده با اداره تشریفات نخست وزیری و وزارت امور خارجه همکاری داشت و برای میهمانان خارجی که به دعوت رسمی شاه و یا نخست وزیر و یا وزارت امور خارجه به ایران میآمدند بساط فساد میچید و زنان و دخترانی را که در اختیار داشت به میهمانیهای دربار و نخستوزیری و پارتیهای مربوط به رجال و سردمداران رژیم میفرستاد.
تصویری از یکی از کابارههای قلعه شهرنو
در برابر ارائه این خدمات، پری بلنده و سایر سردستههای شهرنو از حمایت مسئولین بلندپایه کشور و روسای شهربانی و ساواک برخوردار بودند و هیچ کس جلودار آنها نبود و هر کاری که میخواستند آزادانه انجام میدادند. دختران و زنانی که به لطایفالحیل وارد شهرنو میکردند مدت زیادی دوام نمیآوردند و به دلیل آنکه این بیچارگان از ساعات اولیه صبح تا نیمهشب مورد سوءاستفاده جنسی قرار داشتند دچار پیری زودرس شده و اکثریت قریب به اتفاق آنها از فرط تالمات روحی به مواد مخدر (بیشتر استعمال هروئین) روی میآوردند و ظرف مدت کوتاهی چنان درب و داغان میشدند که زن بیست ساله، چهل ساله به نظر میرسید.
به همین دلیل زنانی که وارد قلعه شهرنو میشدند پس از یک سال یا حداکثر دو سال که فرسوده میشدند و دیگر قادر به جلب مشتری نبودند توسط سردستهها از خیابانهای شهرنو رانده شده و به کوچه پس کوچههای انتهای خیابان دوم که مأمن فواحش هروئینی و اکثرا آلوده به بیماریهای مقاربتی بود پناه میبردند.
سردستهها برای جایگزین کردن زنان رانده شده به زنان جدید نیاز داشتند و به همین دلیل دور تسلسل فساد ادامه مییافت و هر روز به طرق مختلف دختران و زنان جدیدی را وارد این محله نفرینشده میکردند. در خانههای بعضی از این سردستهها قلعه شهرنو نظیر پری بلنده، اشرف چهارچشم و شهلا آبادانی همیشه دختران و زنان کم سن و سال و جدید الورود حضور داشتند و هیچکس از این سردستهها سوال نمیکرد که شما این زنان را از کجا وارد قلعه کردهاید؟
گردانندگان قلعه پس از انقلاب دستگیر و روسای
اصلی آن به حکم دادگاه انقلاب، اعدام شدند
من [اسکندر دلدم] پس از پیروزی انقلاب، وقتی پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران فساد در قلعه شهرنو را به حکم آیتالله خلخالی دستگیر و بازداشت کردند با این افراد مصاحبه کردم و این اطلاعات را آنها در اختیارم گذاشتند. همچنین وقتی کاخ ثابت پاسال، سرمایهدار معروف یهودی در انتهای خیابان جردن –نرسیده به چهارراه پارک وی به محل نگهداری و بازپروری زنان فریبخورده و جمعآوریشده از شهرنو اختصاص یافت، به آنجا رفته و با تعداد زیادی از آنها گفتگو کردم.
اکثر این زنها با دادن نشانی و آدرسهای دقیق میگفتند که شهربانی و ماموران رژیم نه تنها از کارهای غیرقانونی آنها ممانعت نمیکردند بلکه با دریافت مبالغ ثابتی حق و حساب و رشوه در طول ماه از زنان سردسته و خانهدارهای محله بدنام به صورت نوعی حقوق ماهیانه برای آنها درآمده بود، زنان و دخترانی را که به هر علتی پایشان به کلانتری رسیده بود به سردستههای شهرنو معرفی میکردند.
در سالهای دهه ۱۳۵۰، وزارت دادگستری برای حل و فصل دعواهای خانوادگی و رسیدگی به پروندههای کماهمیت در کنار کلانتریها، مراکزی به نام «شورای داوری» ایجاد کرده بود تا این گونه پروندهها در همان کلانتریها رسیدگی و حکم صادر شود و به این ترتیب از ازدحام در دادگستری و محاکم قضائی کاسته شود شاید باورنکردنی نباشد اگر بگویم که رییس شورای داوری کلانتری خیابان جمشید (که به خانه انصاف هم معروف بود) یکی از قوادین پرسابقه محله بدنام شهرنو بود.
سردستههای شهرنو در کلانتریها و شوراهای داوری، عواملی داشتند که زنان مستعد و گرفتار مسائل خانوادگی و یا مشکلات مالی را شناسایی و در مدت رفت و آمد به کلانتری و شورای داوری تحت تاثیر قرار داده و آنها را تحریک به طلاق گرفتن کرده و نهایتا به فساد سوق میدادند. بیتفاوتی رژیم در برابر وجود یک مرکز بزرگ فساد در مرکز پایتخت و حتی حمایت مسئولین و افراد متنفذ از گردانندگان آن، روز به روز باعث جریتر شدن سردستهها و قوادین شده و این اواخر حتی به طور علنی برای استخدام زنان و دختران در روزنامههای کثیرالانتشار آگهی دادند.
برخی از دختران جوان، با هزار فریب به قلعه آورده میشدند
در آن سالها، موسسه اطلاعات نشریهای هفتگی به نام جوانان امروز منتشر میکرد که یک نشریه جنجالی و عوامپسند حاوی مطالب سینمایی، ورزشی، اخبار و مطالب حادثهای بود. [در سال ۱۳۵۶]، یک زن فریبخورده به دفتر مجله جوانان تلفن میکند و به سردبیر مجه جوانتان اطلاع میدهد که سفارشدهنده الان آگهی استخدام که هر شب در صفحه نیازمندیهای یکی از رونامهها چاپ میشود کسی نیست جز «پری بلنده»، سردسته معروف قلعه شهرنو! همین تلفنکننده ناشناس با اضطراب و با عجله توضیحات مختصر دیگری میدهد و تلفن را قطع میکند.
براساس اطلاع او، پری بلنده شبها در روزنامههای کثیرالانتشار و پرتیراژ کشور آگهی استخدام ماشیننویس، تلفنچی و منشی زن و دختر میداده و وقتی زنان و دخترکان جویای کار برای استخدام به محلی که برای به فریب کشاندن زنان و دختران معصوم تدارک دیده شده بود مراجعه میکردند، پری بلنده و عواملش این زنان و دخترکان را بازی میدادند و میآوردند و میبردند تا سرانجام به مقصود خود برسند و طعمه به دام افتاده را وارد قلعه شهرنو کنند.
در دفتر مجله جوانان امروز، دختر جوانی به عنوان تلفنچی و منشی تحریریه کار میکرد به نام «سلیقه». خانم سلیقه را مامور میکنند تا با تلفن مندرج در آگهی روزنامه تماس بگیرد و تقاضای کار کند. خانم سلیقه که به خوبی توجیه شده بود نقشش را خوب بازی میکند و جهت مصاحبه حضوری دعوت میشود. محمدرضا رفیعزاده و کاویانی [خبرنگار و عکاس اطلاعات] هم دورادور و دوربین به دست خانم سلیقه را تحت نظر داشتند.
در محل ملاقات با خانم سلیقه، مذاکرات مختصری انجام میشود و بدون پردهپوشی لب کلام را با وی در میان گذاشته و او را دعوت به کار خلاف میکنند! شرح این ماجرا همراه با عکسهای مستند، دوشنبه همان هفته در مجله جوانان امروز چاپ [شد] و معلوم میشود پری بلنده ار طریق دادن آگهی در جراید کشور تعداد زیادی از دختران و زنان جویای کار را فریفته و از طریق پشت بام کاباره شکوفه نو (در خیابان سی متری) که مشرف به خیابان اول شهرنو بود و استفاده از راهپلههای خانههای واقع در شهرنو وارد این مجله فساد کرده است.
زنان و دختران در منجلاب محلات فاسد، خیلی زود پیر و فرتوت میشدند
چاپ این گزارش چهارصفحهای در یک مجله پرتیراژ هفتگی کشور همراه با عکس و اسناد و اعترافات مستند باعث جریحهدار شدن احساسات عمومی شد و عمق فساد و تباهی را در گنداب متعفن رزیم شاهنشاهی نشان داد. اما حتی باعث یک روز بازداشت عامل اصلی ان (پری بلنده) نگردید!
بعدها مظفر بالایی (معاون سردبیر مجله جوانان امروز) به من گفت وزارت اطلاعات از ادامه انتشار این گزارش جلوگیری کرده و از دفتر مخصوص فرح و دفتر مخصوص اشرف و از دفتر رییس شهربانی کل کشور و حتی ساواک به مجله تلفن کرده و ضمن گفتن بد و بیراه فراوان، نشریه و گردانندگان آن را مورد تهدید قرار دادهاند. «محمد بهرامی» یکی دیگر از خبرنگاران آن زمان مجله جوانان امروز نیز به من گفت که پری بلنده توسط محافل دربار حمایت میشده و به خاطر وابستگیهایش نه تنها مورد مواخذه و مجازات قرار نگرفته بلکه مدعی مجله هم شده بود! (که لابد چرا آبرویش را در مجله ریختهاند!)
در اینجا برای پیبردن به درجه وقاحت این زن لازم است خاطرهای را از خانم شمسالملوک مصاحب بیاورم: خانم دکتر شمسالملوک مصاحب در اوایل سال ۱۳۵۸ به دلیل عضویت در مجلس سنا دستگیر و برای مدت کوتاهی بازداشت میشود. دکتر مصاحب میگوید: «وقتی مرا دستگیر کردند به سلولی انداختند که در آن همین پری بلنده، اشرف چهارچشم و چند تن دیگر از سردمداران قلعه شهرنو و عوامل باسابقه فساد و فحشا زندانی بودند.
هنگامی که وارد سلول شدم پس از دقایقی همان طور که رسم زندان است همسلولیها دور هم جمع شدند تا علت بازداشت و زندانی شدنم را بپرسند. پری بلنده جلو آمد و پرسید: شما را برای چه گرفتهاند؟ گفتم: من سناتور مجلس سنا بودهام! پری بلنده در حالی که قیافه حق به جانبی گرفته بود و دیگر زنان زندانی (همکاران سابقش) هم حرفهایش را تایید میکردند خطاب به من گفت: «شما لااقل یک کاری کردهاید، ما را برای چه گرفتهاند و اینجا آوردهاند؟»
علاوه بر «پری بلنده» و «اشرف چهارچشم»، زنان قواد معروف دیگری هم بودند که همراه با بیش از ۱۲۰۰ نفر زنان ناباب جمعآوری شده و از محله جمشید به مجتمع پرورشی و اصلاح اخلاقی منتقل شدند (پری بلنده و اشرف چهارچشم به واسطه نقش وسیعی که در به گمراه کشاندن دختران و زنان داشتند به اعدام محکوم و تعدادی دیگر نظیر شهلا آبادانی که با مقادیر زیادی مواد مخدر دستگیر شده بودند به خاطر فعالیت در شبکههای قاچاق مواد مخدر به دار مجازات آویخته شدند.)
یکی از زنان سرشناس، «پری سیاه» بود که با پری بلنده رقابت داشت. پری سیاه شش خانه بزرگ را در رابطه مستقیم با فحشا اداره میکرد و مالک آنها بود. دو خانه در کوچه کریم گاوکش، دو خانه در کوچه مشکین، یک خانه در خیابان حر و یک منزل هم در کوی گیشا ( که خیابان حر و گیشا تلفنی بودند.)
و باز زنی بود به نام «مژگان سوخته» که از قوادین باسابقه قدیمی بود و خاطرات زیادی از علیرضا پهلوی (برادر شاه) داشت و تعریف میکرد که چگونه علیرضا پهلوی و عواملش در جلوی مدارس دخترانه تهران کشیک میکشیدند و هر دختری را که میخواستند روز روشن میربودند و به کاخ میبردند. مژگان سوخته دهها زن فریبخورده را تحت سلطه خود داشت و آنها را استثمار میکرد.
یک سردسته معروف دیگر، شیرین سلطانی معروف به ناهید بود که پس از دستگیری معلوم شد ارمنی است و همیشه خود را مسلمان معرفی کرده است. «ناهید» قبل زا آمدن به تهران سالها از سردستههای معروف محله بدنام خرمشهر و اهواز هم بوده است. «منیژه کچل»، یکی دیگر از سردستههای محله جمشید بود که خود را فامیل فرح دیبا معرفی میکرد و نفوذ زیاد در دستگاههای دولتی داشت.
یکی از دختران فریبخورده که تحت سلطه این زنان سردسته قرار داشت و در سال ۱۳۵۸ پس از تعطیل محله شهرنو دستگیر شد، دانشجوی رشته پزشکی از آب درآمد و از خانواده خیلی محترمی هم بود. این دختر دانشجو به خاطر اختلافات خانوادگی و بیتجربگی و نادانی از خانه پدری فرار کرده و پس از مدت کوتاهی به دام رابطین محله بدنام میافتد. ابدا از وی در خانههای تلفنی بهرهبرداری میکنند و پس از مدت کوتاهی تصمیم میگیرند تا او را وارد محله بدنام کنند. دختر بیچاره مخالفت میکند و تصمیم میگیرد به خانه خود برگردد ولی متاسفانه خانهاش از قبول وی امتناع میکنند… سردستهها در بیشتر جلسات و میهمانیهای خود این دختر دانشجو را برای تحریک سایر دختران مطرح میکردند که چه اشکالی دارد اگر او درس خود را رها کرده و در جمشید کار میکند او اگر دکتر هم میشد بیش از این درآمد نداشت(!) و با این حرفها و مثالها برای دیگر زنان و دختران پاکباخته دلگرمی به وجود میآوردند.
در تحقیقات دیگری که پس از دستگیری زنان منحرف به عمل آمد با زنی برخورد شد که پس از اختلاف سادهای که با شوهرش پیدا کرده بود از روی خامی و ناپختگی و بیتجربگی خانه را ترک گفته و در خیابان به دام یکی از عوامل محله بدنام افتاده و سرانجام پایش به شهرنو کشیده شده بود… پس از آنکه شوهر، زن فراری را پیدا میکند و میخواهد او را با خود از شهرنو بیرون بیاورد، خانم رییسها اراذل و اوباش محله بدنام را به سر آن شوهر بختبرگشته ریخته و جلوی چشم ماموران کلانتری او را مضروب و مصدوم میکنند.
زنان بدکار، پس از مدتی بیکار و درمانده میشدند
و برای تامین مخارج خود گدایی میکردند
خانمرییسها برای این مواقع همیشه مشتی باجخور و چاقوکش در اطراف خود داشتند که این افراد امنیت منطقه و خانههای فساد را حفظ میکردند و حتی طرف مزاحم را در ملاء عام به قتل میرساندند و در هیمن محل دفن میکردند! که پس از تخریب محله جمشید جمجمههای انسان و اجساد زیادی از زیر خاک منطقه بیرون کشیده شد.
خانم رییسها عاقبت خوشی نداشتند و پس از اینکه پا به سن پیری میگذاشتند دیگر از این کار طرد شده و به عنوان «ننه» در خانههای فساد «اسپند» دود میکردند و در پایان عمر کاسه گدایی به دست گرفته و زندگی را در پناه سکههایی میگذراندند که مردان هوسران از روی ترحم در کف دست آنها میانداختند.
ملکه اعتضادی؛ از گردانندگان محلات بدنام تهران و همکاران
شعبان جعفری در هیاهوی کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
شهرنو در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم نقش بسیار پررنگی در حواث سیاسی کشور داشت. شعبان بیمخ، گروهی از این زنان را اجیر کرد و آنها هم در همراهی با کودتاچیان و با سردادن شعارهای «زنده باد شاه» و «مرگ بر تودهای» و «مرگ بر مصدق» از جنوب شهر به خانه مصدق در انتهای خیابان فلسطین و سپس تا خیابان پاستور قشونکشی کردند. در میان آنها چند تن از سرکردگان محلات بدنام هم بودند که «ملکه اعتضادی» سرشناسترین آنها بود.
درباره ملکه گفتهاند که زنی بسیار زیبا بود که حتی عشاقی در میان افسران بالارتبه ارتش شاهنشاهی مانند سروان خسروانی -که بعدها ژنرال شد- یا رئیس سازمان ورزش ایران و یا حتی برخی اعضای دربار داشت. پس از کودتا، هدایای سلطنتی از راه رسید و این زنان فاسد، صاحب چند صد متر زمین در همین محله شدند که خیلی زود بازار کسب و کارشان را رونق داد و محله بدنام، وسیعتر شد.
منبع:مشرق
چرا و چگونه پای جونیور به دادگاه باز شد؟
۱۱مردادماه ۱۳۹۳ برگ جدیدی در تاریخ انقلاب رقم خورد. پای مهدی هاشمی به دادگاه باز شد. در حالی دادگاه مهدی هاشمی موسوم به جونیور بعد از ۶۷۹ روز انتظار تشکیل شد که اسناد و مدارک فراوانی علیه وی وجود دارد. مراجع بسیاری از وجود ابهامات و نکات قابلبررسی فراوان در پرونده هاشمی خبر دادند از کمیسیونهای امنیتی، قضایی و ۹۰ مجلس گرفته تا نمایندگان مجلس و اعضای خبرگان رهبری و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای امنیتی کشور. ممکن است دلایل چنین تأخیری برای مسئولان قضا موجه باشد ولی آنچه از این به بعد مهم تلقی میشود آگاهی و اطلاعرسانی دقیق و علنی دستگاه از این پرونده است. دانستن قدرت مافیایی و هزاردستانی در کشور حق مردم است که برای آن انقلاب کرده و خونهای عزیزانشان را هدیه کردهاند. جدیت دستگاه قضا در رسیدگی از این به بعد این پرونده مطالبه عمومی آحاد اجتماعی است. برای شناخت از اهمیت پرونده مذکور به بخش دوم از سابقه مهدی هاشمی رفسنجانی اشاره خواهیم کرد:
جمع بندی سوابق فرزندان هاشمی در دولت خاتمی
پس از آنکه محمد خاتمی در ۲ خرداد ۱۳۷۶ رئیسجمهور منتخب مردم شد و با ورود برخی اصلاحطلبان به فضای نقد هاشمی، یکی از دستگاههای امنیتی اقدام به جمعبندی سوابق فرزندان هاشمی رفسنجانی کرد.
در روزهای آخر نهایی شدن این پرونده، به ناگاه یکی از مسئولان ارشد این دستگاه امنیتی تمامی پرونده به همراه پیوستهای مربوط به آن را از ساختمان اصلی آن دستگاه خارج کرده و همه را به دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام برد. بلافاصله پس از این اقدام انتحاری، مدیر مزبور که ارتباطات خانوادگی با فرزندان و حتی شخص هاشمی رفسنجانی داشت، شناسایی شد؛ اما به خاطر آنکه دستگاه امنیتی مزبور در خود توان برخورد با این مدیر امنیتی را نمیدید، صرفاً به قطع همکاری با وی اکتفا نمود.
علی یونسی وزیر اطلاعات وقت هم نامهای را در تبرئه مهدی هاشمی نوشت که در آن نامه به سفرهای متعدد مهدی هاشمی به نروژ همزمان با عقد قرارداد استات اویل و هورتون اشارهای نشده بود. شاید معمول بودن سفرهای خانوادگی آنها به اروپا و امریکا دلیل یونسی برای نادیده گرفتن سفرهای مهدی هاشمی و خانوادهاش به نروژ بوده است.
ردپای مهدی هاشمی در قراردادهای شرکت توتال
پس از پایان جنگ در سال ۱۳۶۷ و با باز شدن درهای صنایع نفتی ایران بر روی سرمایهگذاران خارجی، رقابتی سنگین و گسترده بین شرکتهای خارجی برای دستیابی به منابع نفتی بکر و گسترده جنوب ایران ایجاد شد. در این میان رد و بدل شدن مبالغ هنگفت میلیون دلاری میان برخی اشخاص و شرکتهای ایرانی در مقابل سود سرمایهگذاری در پروژههای چند میلیارد دلاری آسان شد.
به گزارش خبرگزاریهای خارجی در فاصله سالهای (۱۹۹۷ تا ۲۰۰۳)، (۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲) یک حساب بانکی به نام سیاکل در بانک خصوصی لومبارد فرانسه برای فردی به نام بیژن دادفر فعال شد. در فاصله دسامبر ۱۹۹۸ تا آگوست ۲۰۰۳، طی دو مرحله یکبار ۳۰ میلیون یورو و بار دیگر مبلغ ۴۵ میلیون یورو به این حساب واریز و در آن نگهداری شد. این مبلغ از بانک کردیت سوئیس به این حساب واریز شده بود. این مبلغ ۷۵ میلیون یورویی از حساب شرکت توتال در فرانسه در جنرال بانک بهعنوان ترانسفر به بانک کردیت سوئیس واریز و از آنجا به حساب بانکی سیاکل مربوط به بیژن دادفر منتقل شده بود. همزمان عملیات توسعه فازهای ۲ و ۳ پارس جنوبی به کنسرسیومی به رهبری توتال فرانسه با ۴۰ درصد سهم به عنوان اپراتور و شرکتهای گازپروم روسیه و پتروناس مالزی هر یک با ۳۰ درصد سهم واگذار شد.
کمی کمتر از یک دهه بعد روزنامه هرالد تریبیون در دسامبر ۲۰۰۶ از آغاز بررسی پرداخت رشوه از سوی مقامات نفتی توتال به برخی مدیران نفتی ایران خبر داد. روزنامه فرانسوی اکسپرس هم از بازداشت مدیر توتال به اتهام پرداخت رشوه به برخی مدیران نفتی نوشت. چند روز بعد کریستف دومارژوری مدیر ارشد اجرایی توتال جزئیات این رشوهخواری را فاش کرد و گفت که رئیس وقت توتال در جریان این اقدام بوده؛ ولی توتال برای بهدست آوردن این قرارداد مجبور به پرداخت کمیسیونی به مقامات ایران بوده است. او هیچگاه نگفت که طرف مقابل ایرانیاش که قدرت اختصاص پروژه ۴ میلیارد دلاری فاز ۲ و ۳ پارس جنوبی را به توتال داشته، چه کسی بوده است.
کریستف دومارژوری در بازجوییهایش گفت: «من آقای رفسنجانی پدر را بهطور شخصی نمیشناسم. میدانم که او تا تابستان ۱۹۹۷ رئیسجمهور ایران بوده است. من بهطور قطع مهدی هاشمی رفسنجانی را میشناسم. او در آن زمان رئیس یک شرکت نفتی بود که ما در چندین پروژه از آن استفاده کردیم. من اطمینان دارم که او همان پسر رئیسجمهور سابق بود. او به من مثل تمام پیمانکارانی که ما با آنها کار میکردیم، معرفی شده بود. ما از آنها در پروژه پارس جنوبی استفاده کردیم. من نمیدانم چه مقدار به او پرداخت کردم و از جزئیات کار مهدی هاشمی بیاطلاعم. او را در یکی از سفرهای متعددم به تهران ملاقات کردم، اما دیگر به خاطر نمیآورم.»
دومارژوری همچنین درباره کسانی که به لابی توتال برای رسیدن به عسلویه کمک کردند، گفت: «ما به این نتیجه رسیدیم که برای عملیات پارس جنوبی در ایران میبایست از افراد یک لابی کمک بگیریم. مخاطب من بیژن دادفر بود که سه یا چهار نفر دیگر همراهیاش میکردند که من از دادن اسم آنها خودداری میکنم. اسمهایی هستند که بهتر از آنها نام برده نشود؛ زیرا که موضوع به صورت خاص حساس است.
قاضی دادگاه پاریس پس از شنیدن سخنان دومارژوری، او را به دلیل سوءاستفاده از اموال عمومی و رشوه دادن به مقامات خارجی تحت پیگرد قرار داد و به صورت ویژه دیدار و یا تماس دومارژوری با اکبر هاشمی رفسنجانی و پسرش مهدی هاشمی را ممنوع کرد.»
اسنادی از مهدی هاشمی در دفتر استات اویل
در سال ۲۰۰۱ با افزایش سطح همکاریهای نفتی ایران و نروژ، استات اویل مسئول بهرهبرداری از قسمتی از میدان گاز پارس جنوبی شد. این شرکت ضمن انعقاد قرارداد توسعه بخش دریایی فازهای ۶، ۷ و ۸ پارس جنوبی در مطالعه فنی میادین نفتی مارون و بیبی حکیمه نیز با پژوهشگاه صنعت نفت همکاریهایی را آغاز کرد و برای برخورداری از موقعیت اطلاعاتی برتر نسبت به رقبا، قراردادی را برای خدمات مشاورهای با شرکت هورتون با مدیریت عباس یزدان پناه یزدی منعقد نمود تا مبلغ قابلتوجه قرارداد که به عنوان رشوهای به شرکت هورتون و مقامات ایرانی مرتبط بود، در حوزه کاری شرکت مشاورهای هورتون تلقی گردد.
استات اویل به دنبال برقراری ارتباط با صنعت نفت و گاز ایران، یک قرارداد ۱۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری با شرکت هورتون و هوبارد منعقد کرد و در اولین گام به موجب همان قرارداد، برای کار انجام شده به وسیله مشاور قبل از تأخیر و طی اولین سال از مدت قرارداد، مبلغ ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار از مبلغ قید شده، پرداخت شد. این وعدهای بود که استات اویل به آن وفا کرد و مدتی بعد گزارش هیأت تحقیق و تفحص مجلس ششم نیز اعلام کرد که مبلغ ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار به حسابهای سوئیس وارد گردیده و سپس بین افراد ذینفع تقسیم شده است.
بررسی فساد معاملاتی استات اویل از سوی مقامات قضایی نروژ
در شهریورماه سال ۱۳۸۲ روزنامه نروژی داگنس نیرینگسلیو خبر از پرداختهای مشکوک شرکت نفتی استات اویل به مقامات ایرانی داد، پیرو این خبر، دادستانی نروژ با تشکیل پروندهای موضوع را تحت پیگرد قرار داد و با گسترش تحقیقات، مدیرعامل شرکت استات اویل و مدیر امور بینالملل این شرکت استعفا دادند. سرانجام در مهرماه سال ۱۳۸۳ شرکت استات اویل به جرم پرداخت رشوه به مقام ایرانی به ۳ میلیون دلار جریمه محکوم شد. مدتی بعد در مهرماه سال ۱۳۸۵ دادگستری امریکا و کمیسیون معاملات بورس نیویورک نیز شرکت استات اویل را به جرم پرداخت رشوه به مدیرعامل وقت سازمان بهینهسازی سوخت ایران به ۲۰ میلیون دلار جریمه محکوم کردند.
در بررسی مأموران اداره جرائم اقتصادی نروژ از دفتر استات اویل، مطبوعات نروژی نام مهدی هاشمی، رئیس سازمان بهینهسازی مصرف سوخت و رئیس هیأت مدیره شرکت تأسیسات دریایی را بر سر زبانها انداختند که بر اساس آن، نامبرده متهم شده بود در ازای یک مبلغ هنگفت، برخی اطلاعات مورد نظر استات اویل را از طریق واسطه (شرکت خدمات مشاورهای هورتون و هوبارد با مدیریت عباس یزدان پناه یزدی) به طرف نروژی منتقل کرده است.
پس از انتشار اخبار تأیید نشده این فساد معاملاتی در مطبوعات نروژ، مدیر اجرایی و مدیرعامل استات اویل مستعفی شدند تا تحقیقات ۹ ماهه قضایی بدون مقاومت خاصی به نتیجه برسد.
ادعای مهدی هاشمی پس از انتشار خبر ملاقاتهایش با مقامات استات اویل
در پی انتشار اخباری از سوی رسانههای نروژی مبنی بر دیدارهای مهدی هاشمی با مسئولان استات اویل در نروژ، مسئله پیچیدهتر شد اما مهدی هاشمی در تهران اعلام کرد که این ملاقاتها به لحاظ ارتباط شغلی و مسئولیت وی به عنوان مدیرعامل سازمان بهینهسازی مصرف سوخت و رئیس هیأت مدیره شرکت تأسیسات دریایی بوده و ربطی به دیگر پروژههای وزارت نفت ندارد.
پروژه مطالعات میدانهای بیبی حکیمه پروژه مشکوک استات اویل
حمید ترنجیان مدیر وقت گروه بازرسی وزارت نفت سازمان بازرسی کل کشور گفت: «اولین پروژهای که استات اویل در ایران انجام داد و البته از دید ما پروژه مشکوکی نیز میباشد پروژه مطالعات میدانهای بیبی حکیمه در جنوب است که رقم قرارداد ۲ میلیون دلار میباشد و طبعاً هیچ کس برای رسیدن به این مبلغ ۱۵ میلیون دلار رشوه نمیگیرد. نکتهای که در قرارداد بیبیحکیمه مطرح است این است که طبق قرارداد بعد از این که شرکت استات اویل مطالعه میدان را به اتمام رساند، وزارت نفت توسعه را به خود این شرکت با ترک تشریفات واگذار میکند که البته آن دیگر قرارداد چند میلیارد دلاری خواهد بود. حتی در قرارداد ذکر شده است که اگر مناقصه برگزار شد و استات اویل نتوانست در مناقصه برنده شود، ۱۰ درصد عملیات پیمانکاری و ۲۰ درصد سرمایهگذاری به این شرکت تعلق خواهد داشت.»
وی با اشاره به این که شرکت استات اویل قبل از این که قراردادش منعقد شود کلیه اطلاعات ذخایر نفتی استان خوزستان که اسناد محرمانه است را به خارج از کشور منتقل کرده است، گفت: «این در حالی است که گاهی اوقات که ما این اسناد را میخواستیم مدیرعامل وقت شرکت مناطق نفت خوزستان اسناد را به ما نمیداد و ادعا میکرد که محرمانه است.»
تحقیق و تفحص رشوه شرکت استات اویل
تقاضای تحقیق و تفحص از ماجرای رشوه شرکت استات اویل و وضعیت طرفهای ایرانی مربوطه در جلسه ۱۶ فروردین ۱۳۸۳ مجلس تصویب شد و مجلس تحقیق خود را درباره «پرداخت رشوه در ازای استفاده از اطلاعات طبقهبندی شده حوزه نفت و گاز و نفوذ نروژ در بازارهای نفتی ایران و گرفتن امتیازات ویژه در قالبهای به ظاهر قانونی را آغاز کرد.
با پیگیری رسانهها و برخی نمایندگان مجلس آشکار شد، یکی از کارکنان شرکت استات اویل به هیأت تحقیق و تفحص مجلس ششم که به نروژ رفته بودند گفته بود که در هنگام امضای قرارداد حضور داشته است. مهدی هاشمی نیز اعتراف کرد که ۹-۸ بار با مسئولین استات اویل جلسه داشته که ۴-۳ بار آن در نروژ بوده است.
مهدی هاشمی در پاسخ ابتدا سفرهای متعددش به نروژ را کاری و در رابطه با سازمان بهینهسازی مصرف سوخت اعلام کرد؛ اما وقتی از او پرسیده شد که این سازمان چه منافعی در نروژ داشته، سکوت کرده و چند روز بعد، سفرهایش به نروژ را خانوادگی عنوان کرد.
تماس شرکت استات اویل با جونیور
رئیس تحقیق و تفحص همچنین بخشی از نامه ریچارد هوبارد به هیأت مدیره شرکت استات اویل در ۲۲ اکتبر ۲۰۰۱ را قرائت کرد: «در طی سال ۲۰۰۱ درحالیکه ارزیابیهای مذکور در حال انجام بودند، شرکت استات اویل ایران با مهدی هاشمی که از او تحت عنوان جونیور یاد میشد تماس برقرار نمود. اولین جلسه در دفتر استات اویل در «برگن» برگزار گردید که البته جونیور به دعوت رسمی استات اویل برای بازدید از آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی به نروژ سفر کرده بود. یک ماه بعد او (مهدی هاشمی) اعلام کرد که استات اویل در صورت موفقیت در پروژههای نفتی آمادگی کمک به مؤسسات عام المنفعه و آموزشی را دارد. این اولین فعالیت جدی استات اویل در صنایع بالادستی در خاورمیانه و علیالخصوص ایران بود و هیچ یک از تیمها دارای تجربه کافی جهت انجام یک پروژه در این محیط نبودند، ما به طور شفافی به مشاوره نیاز داشتیم.
من و ویلی السن (مشاور سیاسی اولاف فیل) در همکاری با هم متوجه شدیم که کارها چگونه در ایران انجام میگیرد. ما به تری آدامز همکار قدیمی من و ویلی که دارای تماسهای خوبی در ایران بود مراجعه نمودیم. تری آدامز به ما گفت که یک مفهوم شفاف در ایران وجود دارد که مطابق آن انتظار میرود کمپانیهای فعال خارجی در ایران کمکهای اجمالی ارائه دهد مسئله ما هم این بود که راه قابل قبولی برای این کمک بیابیم… به علاوه ترجیح شفاف استات اویل به توصیه جونیور و تری آدامز، شرکت در برنامه توسعه اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و بهداشتی بود… بعد از امضای قرارداد، اعضای تیم من جلسات منظمی با عباس یزدی داشتیم. البته به طور موردی ملاقاتهایی با جونیور داشتیم و در این ملاقاتها مشورتهای خوبی در خصوص فضای کار و مسائل سیاسی جاری دریافت میکردیم که بسیار هم مفید بود.»
اما منافع استات اویل در قرارداد مهدی هاشمی و عباس یزدان پناه یزدی به پارس جنوبی ختم نشد و بسیاری از اسناد سری کشور به نروژ منتقل شد.
گزارش هیأت تحقیق و تفحص مجلس
رئیس هیأت تحقیق و تفحص مجلس در آخرین روز کاری مجلس ششم در خردادماه ۱۳۸۳، گزارش هیأت تحقیق و تفحص مجلس را در صحن علنی قرائت کرد. در بخشی از این گزارش آمده بود: «آقای مهدی هاشمی انجام چندین ملاقات در کشور نروژ و یا در ایران با مسئولان استات اویل را تأیید کرده و اعلام میدارد این ملاقاتها به لحاظ ارتباط شغلی و مسئولیت ایشان به عنوان رئیس هیأت مدیره شرکت تأسیسات دریایی و مدیرعامل سازمان بهینهسازی مصرف سوخت بوده است و ربطی به دیگر پروژههای وزارت نفت ندارد.»
در بند ۳ این گزارش آمده بود: «مبلغ پنج میلیون و ۲۰۰ هزار دلار به حسابهای سوئیس وارد گردیده و سپس بین افراد ذینفع تقسیم شده است که پلیس نروژ و وزارت اطلاعات در جریان بازخوانی این حسابها قرار دارند. براساس بعضی از اظهارات، احتمال فساد در بعضی از اعضای تصمیمگیر در استات اویل و عباس یزدان پناه یزدی بعید به نظر نمیرسد.»
در بازرسی از دفتر عباس یزدان پناه یزدی اسناد و مدارک فراوانی از قراردادهای نفتی دوره وزارت دولت اصلاحات در دفتر وی پیدا شد که این اسناد در اختیار دادستانی تهران قرارگرفته و یکی از انبوه اسناد و مدارک موجود، مربوط به قرارداد کرسنت و مکاتبات ویژهای مابین «م-هـ» و «ع-ی» و حمید جعفر، مدیرعامل شرکت اماراتی کرسنت است که در آن توافقاتی مبنی بر پرداخت پورسانتهای کلان صورت پذیرفته است.
دادسرای عمومی و انقلاب تهران طی اطلاعیهای در خردادماه ۱۳۹۱، اعلام کرد که اسنادی از طبقه ششم ساختمان محل استقرار هیأت امنای دانشگاه آزاد کشف کرده است که این اسناد درباره برخی قراردادهای نفت و گاز، اسناد مالی غیر مرتبط با دانشگاه آزاد، اسناد محرمانه دولتی و نیز گزارشهای مرتبط با یکی از متهمان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری بوده است.
اعتراض مهدی هاشمی
به دنبال گزارش هیأت تحقیق و تفحص مجلس از ماجرای رشوه استات اویل مبنی بر عدم ارتباط مهدی هاشمی با شرکت هورتون و استات اویل و بعد از تبرئه شدن استات اویل از اتهامات وارده، نامبرده اعلام کرد که حق پیگیری قضایی از شرکت استات اویل و برخی رسانههای نروژی را محفوظ میداند و در یک ماه آینده شکایت خود را به مقامات قضایی ایران و دادگاههای بینالمللی ارائه خواهد کرد.
قرار وثیقه ۱۰ ملیاردی برای آزادی
مهدی هاشمی مورخ ۲ مهرماه ۱۳۹۱ به ایران بازگشت. در فرودگاه مورد استقبال محسن، یاسر و فاطمه هاشمی قرار گرفت. همچنین نماینده دادستانی تهران نیز با حضور در فرودگاه، اقدام به ابلاغ احضاریه حضور در دادستانی تهران به وی کرد. مهدی هاشمی در راه بازگشت در فرودگاه به خبرنگار بیبیسی گفت همه حرفها را در ایران خواهد گفت.
وی بلافاصله بعد از حضور در تهران دستگیر شد. دادسرای انقلاب در ابتدا برای وی قرار وثیقه ۱۰ ملیاردی تعیین کرد. محمود علیزاده طباطبایی، وکیل مهدی هاشمی درباره قرار وثیقه ۱۰ ملیاردی مهدی هاشمی میگوید: «به خانواده آقای هاشمی اعلام کردند که مهدی بازجوییهای مقدماتیاش تمام شده است و ۱۰ میلیارد تومان وثیقه تعیین کرده بودند. آقای هاشمی در دزاشیب و در سالهای قبل از انقلاب یک منزل بزرگ خریده بودند و این خانه در طی سالهای ۵۶ و ۵۷ محل تشکیل جلسات انقلاب بود. این خانه را بعد از انقلاب آقای هاشمی به فرزندانشان دادند که هر یک از آنها هم برای خود آپارتمانی در آن مجموعه ساختند و مجموعاً آنجا ۸ دستگاه آپارتمان است. ما سند این ملک را در اختیار کارشناس گذاشتیم و کارشناس هم آنجا را ارزیابی کرد و بعد هم سند آنجا را به بازپرس ارائه دادیم و بازپرس هم پذیرفت و سند را به عنوان وثیقه توقیف کرد و بالاخره مهدی حدود ساعت ۹ و نیم شب شنبه آزاد شد.»
روایتی متفاوت از بازگشت مهدی هاشمی به کشور
درباره بازگشت ناگهانی «مهدی هاشمی از انگلیس به ایران، تحلیلها و گمانههای گوناگونی ارائه شده که هر کدام در مقام خود میتواند درجهای از اعتبار و نزدیکی به واقعیت داشته باشد. اما یک روایت «برون مرزی» نیز از این ماجرا وجود دارد که برخی رسانههای خارج کشور به آن پرداختهاند اما در داخل، اغلب از نظرها پنهان مانده است. در گزارشی که خبرگزاری فارس به نقل از مجله کانادایی «مک لینز» در ۱۱ مهر سال ۱۳۹۱ منتشر کرد آمده است: «فردی به نام هوشنگ بوذری با تابعیت کانادایی، در سال ۲۰۰۵ با مراجعه به دادگاه اونتاریو کانادا مدعی میشود که در اوایل دهه ۷۰ شمسی، در جریان امضای یک قرارداد نفتی بزرگ با ایران، «مهدی هاشمی» -از مدیران نفتی وقت- از وی درخواست میکند که اگر میخواهد این قرارداد به ثمر بنشیند، باید ۵۰ میلیون دلار به وی بپردازد؛ اما چون هوشنگ بوذری از پرداخت این رقم به مهدی هاشمی خودداری میکند، در جریان یک سفر به تهران در خردادماه ۱۳۷۲ توسط افراد ناشناسی ربوده شده و به زندان منتقل میشود. تا اینکه پس از ۸ ماه حبس، آزاد و متوجه میشود که از قرارداد عظیم وی نیز خبری نیست و شرکتی متعلق به مهدی هاشمی، قرارداد مذکور را به نام خود منعقد کرده است.
محاکمه در کانادا
بوذری، سند معتبری درباره این ادعاهای خود ارائه نکرده است. همچنین وزارت نفت تا سال ۱۳۹۲ بر وجود چنین قراردادی و چنین فردی در معاملات بینالمللی خود صحه نگذاشته و دستگاههای قضایی ایران نیز زندانی بودن بوذری در ایران را تأیید نکردهاند، اما به هر تقدیر، دادگاه عالی اونتاریو ابتدا در سال ۱۳۸۴ (می ۲۰۰۵) از هاشمی میخواهد برای دفاع از اتهاماتی که علیه وی مطرح است به کانادا برود و پس از امتناع مهدی، سرانجام در مردادماه ۱۳۹۰ (اوت ۲۰۱۱) به طور غیابی او را به پرداخت ۱۳ میلیون دلار به بوذری و خانوادهاش محکوم میکند. روزنامه انگلیسی گاردین نیز این خبر را پوشش میدهد.
حضور در انگلیس فرصتی برای شاکی کانادایی
همزمانی صدور حکم دادگاه با حضور مهدی هاشمی در دانشگاه آکسفورد، با توجه به وجود قرارداد استرداد مجرم میان کانادا و انگلیس، فرصتی را برای شاکی کانادایی وی فراهم کرد تا حکم دادگاه را به اجرا بگذارد. از اینجا تلاشهای وکلای بوذری برای «جلب مالی مهدی آغاز و حکم فراخوان مجدد مهدی به دادگاه، به صندوق پستی هاشمی در دانشگاه آکسفورد ارسال شد. در این میان، مهدی ادعا میکند که چون فراخوان قبلی (سال ۱۳۸۴) به سازمان بهینهسازی مصرف سوخت در ایران ارسالشده و او در آن هنگام مسئولیتی در سازمان مذکور نداشته، احضاریه را ندیده و لذا پرونده باید از ابتدا و مجدداً به جریان بیفتد.
پیرو این موضوع، مردادماه ۱۳۹۱ دستگاه قضایی لندن تصمیم به برگزاری یک جلسه «راستی آزمایی (Cross Examination) درباره موضوع میگیرد. در این میان، فائزه هاشمی نیز سفری به لندن میکند که در گفتگو با روزنامه شرق مدعی میشود برای تماشای بازیهای المپیک بوده اما صدای آمریکا مدعی دیگری است که گزارش داده، فائزه برای حضور در جلسه راستی آزمایی مهدی و شهادت به نفع او، به لندن سفر کرده است.
این جلسه در مرکز «حل و فصل مناقشههای بینالمللی»(Centre for Effective Dispute Resolution) ساختمان شماره ۷۰ واقع در خیابان «فلیت» لندن برگزار میشود و عکسهایی نیز از مهدی در مقابل این مرکز روی خروجی سایتها قرار میگیرد.
موضوع این جلسات «راستی آزمایی» ظاهراً بررسی صحت ادعاهای مهدی هاشمی درباره عدم اطلاع از احضاریه سال ۱۳۸۴ بوده و شاهدان نیز در این رابطه به ارائه مستندات خود پرداختهاند. ظاهراً بنا میشود، لندن نتیجه این راستی آزمایی را به دادگاه اونتاریو ارسال و دادگاه، رأی نهایی خود را صادر کند. وکلای بوذری نیز در این میان تمامی تلاش خود را به کار میبندند تا بتوانند حکم «جلب مالی» مهدی را گرفته و نهایتاً از طریق سیستم قضایی انگلیس او را بازداشت و به کانادا منتقل نمایند؛ به طوری که بر اساس برخی اخبار، طی چند هفته آتی حکم نهایی دادگاه اونتاریو درباره مهدی هاشمی صادر خواهد شد. حکمی که در صورت صدور آن، دولت انگلیس میبایست طبق معاهده استرداد مجرمین با کانادا، مهدی هاشمی را بازداشت و به دولت تورنتو تحویل دهد.»
درخواست افزایش تحریمها از سوی مهدی هاشمی
سال ۹۱ برخی فایلهای صوتی مربوط به مکالمات نیک آهنگ کوثر با مهدی هاشمی منتشر شد، وی کسی است که سابقه همکاری رسانهای با «ستاد بهینهسازی مصرف سوخت» در دوره مدیریتی «مهدی هاشمی» را داراست. «نیک آهنگ کوثر» در تیرماه سال ۹۲ درباره مکالمات جدیدش با «مهدی هاشمی» در سایت ضدانقلاب «خودنویس» نوشت: «تماس تلفنی ۱۳ اکتبر ۲۰۱۰ «مهدی هاشمی» با «سردبیر خودنویس» [کوثر] طولانی نبود امّا مفهومش سنگین بود. «هاشمی» پیشنهاد کرد که وی با افرادی در «وزارت خزانهداری (ایالاتمتحده)» در تماس باشد و برای افزایش تحریمها علیه ایران تلاش کند… بر اساس تحقیقات بعدی، معلوم شد که «سردبیر خودنویس» تنها کسی نبوده که در «واشنگتن» چنین پیامی را دریافت کرده است.»
مهدی هاشمی در این مکالمه تلفنی خطاب به نیک آهنگ کوثر می گوید: «من گفتم به شما! شماها باور نکردید، این اشتباهی که شما در دوم خرداد کردید و اقای هاشمی را از خاتمی جدا کردید، این دفعه هم شما دعوا راه انداختید. همان دوم خرداد که (اصلاح طلبها) به ما فحش دادند ما گفتیم هدفمان مشترک است و دعوا راه نینداختیم. ما میتوانستیم اما تفاهم کردیم که همه نیروها باید متحد بشویم و جلوی نظام بایستیم، استراتژی ما از روز اول همین بوده است.»
وی در ادامه ضمن توهین به ارکان نظام و عصبانیت از شکست در مقابل مردم اظهار می کند: «هنوز هم معتقدیم باید به رهبری فشار آورد. این هزینه اش از همه چیز کمتر است . من در آن ور ( ایران ) که بودم، در بین اطلاعاتی ها زندگی کرده ام . اطلاعاتی ها در هر گروه ( ضد انقلاب ) نیرو دارند و بینشان اختلاف می اندازند و نمی گذارند متحد بشوند. شما الان نگاه کن ! اپوزیسیون شده ۳۰۰ گروه ! باید به آنهایی که در داخل کشور در حال جنگ ( فتنه ) هستند کمک کرد، الان بار بر دوش آنهاست.»
مهدی هاشمی نیز پاسخ کوثر را اینگونه می دهد :«من خودم را میگویم فائزه رو نمی گویم. من وظیفه ام چیز دیگری بوده است .کارهایی که من کرده ام صد برابر بدتر از سخنرانی های شماها ست و نظام هم می داند که من دارم چه کار می کنم. و اینها هم می دانند اخلالهایی که در زمان رفتن رییس جمهور ایران ( آقای احمدی نژاد ) به سازمان ملل ایجاد شد توسط من بوده است و این مساله حتی به تاج زاده و بهزاد نبوی و رضا خاتمی و اینها هم بر خورده است ! من خبر دارم. من هم نگفتم کار ما بوده و وارد این بازی نشدم ولی طرفهای من می فهمند که من کیم و میفهمند من دارم چه کاری علیه نظام می کنم و با من بد هستند. من با بی بی سی مصاحبه کنم خیلی کارهای دیگر را نمی توانم بکنم و الان از ایران از بالا و پایین کشور با من ارتباط دارند و من اگر فردا با بی بی سی مصاحبه کنم اینها دیگر نمی توانند با من ارتباط داشته باشند. بازی من آنطوری نیست که شما بتوانید بفهمید. اینکه من الان بخواهم رو بازی کنم خیلی زود است. البته من حرفهای شما را قبول دارم که اقای هاشمی باید فتیله را بکشد بالا . ما ها هیچ امتیاز عملی الان نمی توانیم از رهبری بگیریم و خیالت راحت باشد نظام هیچ امتیازی الان به ما نمی دهد.»
تصمیمی که امام(ره) برایش «استخاره» نکردند...
پیشنهاد دادند یک نفر برود تهران و نظر امام را بگیرد. دقیقاً به یاد دارم که در قرارگاه کربلا در نزدیکی دزفول بودیم. خلبانی از نیروی هوایی در جلسه بود، رو کرد به جمع و گفت: «هر کی بخواد، بیست دقیقهای با اف ۵ میبرمش تهروون.»
محمد جعفر اسدی به تاریخ ۳ دی ۱۳۳۶ در روستای نورآباد ممسنی استان فارس متولد شد. اسدی در آغاز جنگ مسئولیت محور آبادان را عهده دار شده و در اغلب عملیاتها نیز حضور داشته است.
وی در طول سالهای خدمتش مسئولیتهای فراوانی از جمله فرماندهی تیپ مستقل ۳۳ المهدی، فرمانده لشکر ۱۹ فجر، فرماندهی نیروی زمینی سپاه را بر عهده داشته و اکنون سمت معاون بازرسی قرارگاه خاتم الانبیاء را عهده دار است.
آنچه پیش روی شماست گوشه ای است از خاطرات سردار اسدی از روزهای حضورش در جنگ تحمیلی که اینگونه روایت میکند:
***
از درگیری سخت تنگه چزابه که رها شدیم، تا شروع عملیات بعدی که در منطقه دشت عباس و عین خوش انجام شد و فتحالمبین نام گرفت، یک ماه بیشتر نشد و این زمان اگر چه فرصت اندکی بود، با آمادگی روانی نیروها و مهارت فرماندهی، تیپهای سپاه و ارتش، سازمان بهتری پیدا کردند. جلسات منظمی برگزار شد و هماهنگیها با وجود محسن رضایی و صیاد شیرازی، به شرایط مطلوب رسید. ما هم به شدت درگیر جذب، مسلح کردن و اعزام نیرو به تیپها و گردانها بودیم. جرقه استانی شدن تیپها در همین ایام زده شد. یکی از همین روزها بود که محسن رضایی در قرارگاه کربلا رو کرد به مهدی باکری؛ «برو یه تیپ به نام عاشورا با بچههای تبریز درست کن». تا آن موقع تبریزیها با احمد کاظمی در تیپ نجف اشرف کار میکردند. این اقدام یعنی یک تیپ برای یک استان به سرعت فراگیر شد و به همه جا سرایت کرد.
به علاوه، ما در مرحله تهاجم و آزادسازی مناطق بودیم و بسیاری از مردم و مسئولان بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقات پیچیده سیاسی، که به طرد منافقین انجامیده و کشور از نظر مدیریت سیاسی تقریباً یک دست شده بود، برای ورود به جنگ و تهاجم بیشتر بر ضد دشمن پشت جبههها صف کشیده بودند. یعنی ما از مراحل سخت اولیه و حصر آبادان عبور کرده بودیم و شرایط به گونهای پیش رفته بود که هم دشمن، دیگر جرئت حمله و پیشروی نداشت و پدافند کرده بود، و هم ما دست از سر او برنداشته بودیم و میخواستیم مرزهایمان را ببینیم! برای همین استانی شدن تیپهای سپاه در این عملیات، در فضایی مطلوب و آرمانی شکل گرفت و همه چیز مهیا شد تا یکی از درخشانترین عملیاتهای دفاع مقدس شکل بگیرد.
چند روزی بیشتر به پایان سال ۱۳۶۰ نمانده بود که جنبوجوش نیروهای سپاه و ارتش در شمال غرب خوزستان زیاد شد. در واقع، بیشترین تحرک اطلاعاتی و کار تحقیق و شناسایی برای یک عملیات، در فتحالمبین انجام شد. منطقه وسیع و پر از تپههای ماهور بود و غیرقابل عبور. شناخت ما هم از زمین پشت دشمن، اندک و در حد اطلاعات ناقص و گاه متضاد بچههای خوزستان بود. یادم است که حتی به سراغ چوپانهای آن منطقه هم رفتیم تا اطلاعاتمان کامل شود. مهدی زینالدین یکی از همان افرادی بود که مسئولیت چند گروه شناسایی را به عهده داشت و با عدهای از بچههای شیراز، که خودمان در اختیارش گذاشته بودیم، برای به دست آوردن اطلاعات، دائم در رفت و آمد بود.
تحرک زیاد اطلاعاتی ما حکایت از اهمیت منطقه دشت عباس و عین خوش نزد مسئولان جنگ داشت. عراقیها در اولین روزهای تجاوز، برای اینکه بتوانند به آسانی خوزستان را محاصره کنند و راهی تجاوز، برای اینکه بتوانند به آسانی خوزستان را تصرف کنند و راهی به اهواز بیابند، این منطقه را در کانون توجه قرار میدهند. برای همین، با سرعت بیشتر نسبت به مناطقی چون خرمشهر، آنجا را اشغال میکنند، اما به پل نادری که میرسند در برابر سد بزرگ نیروهای بومی خوزستان و نبرد جانانه بچههای سپاه و ارتش، متوقف میشوند. آنها قبل از رسیدن به پل، تیپ ۳۷ زرهی شیراز و یک تیپ از لشکر ۹۲ زرهی خوزستان را که در خطوط مرزی مستقر بودند از سر راه برمیدارند و پیش میروند. از آن دو تیپ، خیلیها شهید میشوند. برخی به اسارت در میآیند و گروهی هم مجبور به عقبنشینی میشوند؛ همه تجهیزات و سلاحهای سنگینشان هم منهدم میشود یا به دست عراقیها میافتد. اگر چه ارتش برای جبران شکست، همان روزها یک عملیات بزرگ را به فرماندهی ظهیرنژاد تدارک میبیند و درصدد بازپسگیری مناطق اشغال شده برمیآید که ناکام میماند.
از آن روزهای نخست و شرایط سختش تا آغاز سال ۱۳۶۱ که نقطه شروع عملیات فتحالمبین بود و ما پس از هفده ماه، فرصت جبران مییافتیم، منطقه وسیع غرب اندیمشک در اشغال دشمن بود و اغلب شهرهای خوزستان در برد توپخانه عراق قرار داشت. به همین دلیل، ما قبل از عملیات طریقالقدس در منطقه بستان، قصد داشتیم این منطقه را بگیریم. تاریخ شروع و نحوه شناسایی ما هم آن گونه که در اسناد جنگ ثبت شده، همین مسئله را اثبات میکند. اما بعداً نقشه عوض شد و رفتیم عملیات طریقالقدس را، که شرحش رفت، به سرانجام رساندیم، تا بعدتر همه استعداد و امکاناتمان را جمع کردیم برای منطقه دشت عباس.
یادم است، درز کردن اخبار عملیات، خیلی از پاسدارها و حتی کسانی را که در غرب کشور، با ضد انقلاب و عراق به طور همزمان درگیر بودند، به جنوب کشاند. هنوز شکل و شمایل حاج احمد متوسلیان را که با شهید همت و شهید دستواره به جنوب آمده بود، در خاطر دارم که با آن لباسهای مخصوصشان، هر کجا میرفتند، همه سر به سرشان میگذاشتند؛ لباسهایی که خاص مناطق سردسیر بود و خلاصه میشد در یک اورکت آمریکایی و شلواری ضخیم و گشاد؛ شبیه لباسهای کردی. این آمدن، البته مقدمه تشکیل تیپ ۲۷ حضرت رسول به کمک بچههای تهران به فرماندهی حاج احمد هم شد.
گفتم که روی شناسایی، خیلی حساب باز کرده بودیم. بچهها از محورهای شوش، پل نادری، و از منطقه دیگری که معروف بود به محور چاه نفت و ارتفاعات سپتون، نفوذ میکردند در دل دشمن و اخبار تازه به قرارگاه میآوردند. حتی یادم است حاج کاظم حقیقت، از بچههای شیرازی محور فارسیات که در گروه مهدی زین الدین بود، برای شناسایی، محسن رضایی را تا پشت عراقیها میبرد و توپخانه آنها را از فاصله یکی، دو کیلومتری، نشانش میدهد. یعنی نیروهای شناسایی تا این حد با وسواس عمل کرده بودند و به دشمن اشراف داشتند. اگر چه تا حدودی زمینهاش را خود عراقیها فراهم کرده بودند. دشمن در سال ۱۳۵۹ و در مرحله توقف اجباری، هر کجا که توانسته بود با خطوط نامنظم پدافند کرده بود. طوری که در هیچ منطقهای، خط مستقیم نداشت. برای همین برای شناسایی و حتی نفوذ برای انهدام توپخانهشان راحتتر به عقبه آنها دسترسی پیدا میکردیم.
بعدها در اسناد عراقیها هم دیدیم که جزئیات برخی برنامههای شناسایی ما ثبت شده بود و افسر اطلاعاتی دشمن، گزارش داده بود که یک تیم از نیروهای شناسایی ایرانی از منطقه تیشکن، که ارتفاعاتی بود در شمال غرب دشت عباس، برای جمعآوری اطلاعات نفوذ کردهاند، اما همان افسر تأکید کرده بود که به علت صعبالعبور بودن ارتفاعات، امکان حمله نیست و این محور گنجایش عملیات ندارد. بعدها که اسناد را دیدم، من هم به آن افسر عراقی حق دادم. چون از بالای ارتفاعات سخت منطقه، حمله کردن به پایین، آن هم با نیروی زیاد در یک تنگه باریک، بعید به نظر میرسید؛ اما بچههای شب عملیات از پس آن برآمدند.
با همه این اقدامات احتیاطی و برنامههای گسترده که برای شناخت مواضع و تاکتیکهای دفاعی دشمن در دستور کارمان بود و هر لحظه، که به شب عملیات نزدیک میشدیم، بیشتر آن را مرور میکردیم، اما وضع امکاناتمان اصلاً خوب نبود و در هیچ عرصهای جز نیروی آماده و مؤمن، با عراقیها قابل مقایسه نبودیم و فاصله تجهیزاتی ما با دشمن نجومی بود.
ما البته کارهای مهندسی زیادی انجام دادیم که بیشتر محصول ایثار و از خودگذشتگی بچههای جهاد سازندگی و گروههای مهندسی ارتش و سپاه بود که دیدینترینش، شکافتن تنگه دلیجان و احداث جاده در منطقهای صعبالعبور و بعد هم حمایتهای پیوسته در مراحل گوناگون عملیات برای جادهسازی و ایجاد خاکریز بود. یا در جای دیگر، بچههای جهاد با کمک عناصر بهداری برای اولین بار یک بیمارستان صحرایی بزرگ یا اتاق عمل درست کردند که در نجات مجروحان خیلی مؤثر بود.
با آقا رشید و شهید باقری رفته بودیم برای بررسی وضعیت نیروها در منطقه معروف به چاه نفت و ارتفاعات تیشکن که دیدیم یکی از ماشینهای تیپ امام حسین (ع) که یک ضد هوایی دولول بار آن بود، به ته دره سقوط کرده و مسئولان تیپ و رزمندگانی که راننده زخمی ماشین را نجات داده بودند، نگاهشان به پایین ارتفاعات بود و با دست ماشین را به هم نشان میدادند. وقتی رسیدیم، دیدیم خیلی ناراحت و عصبیاند. یکی از اصفهانیها تا ما را دید رو کرد به شهید باقری: «حسن آقا، دیدید همه سرمایهمون به باد رفت!»
یعنی یک دولول برای یک تیپ آنقدر مهم بود که از آن به سرمایه تعبیر میکردند.
فقر ما تا آنجا بود که شب عملیات و با آغاز حمله، همه تکیهمان به نیروهای پیاده بود و روی آتش توپخانه زیاد حساب نکرده بودیم.
این را هم ناگفته نگذارم که سپاه و ارتش، مشترکاً، پیش از این عملیات، چهار قرارگاه تاکتیکی درست کردند؛ گستردگی منطقه و ضرورت هماهنگی بیشتر بین ارتش و سپاه، این تصمیم را به مسئولان جنگ تحمیل کرده بود.
همه اینها البته ظاهر قضیه بود. پشت صحنه تصمیمگیری عملیات، ابهامات و تردیدهای بزرگی وجود داشت. آشکار شدن آرای مختلف بر سر نحوه عملیات، عادت قرارگاهنشینان و اعضای جلسات شده بود. عدهای معتقد بودند باید کانالهایی بزنیم و شبانه از میان آنها خودمان را به دشمن، یا پشت مواضعشان برسانیم. گروهی هم با اینکه یک صد گردان از سپاه و بسیج آماده شده بود و ۳۵ گردان هم از ارتش، ولی باز تردید میکردند که باید بیشتر صبر کنیم. معتقد بودند نیروهای موجود برای منطقهای به این گستردگی کافی نیست و حتی در صورت پیروزی، حفظ مناطق سخت است. به خصوص که دو، سه روز قبل از عملیات، عراقیها که از تحرکات ما باخبر شده بودند، پیشدستی کردند و از رقابیه به سمت نیروهای قرارگاه فجر حمله کردند و اگر چه زود عقب نشستند و به خیر گذشت، تمرکز ما کمی به هم خورد و آن تردیدها را بیشتر کرد. این بود که کار به مشورت با حضرت امام کشید.
پیشنهاد دادند یک نفر برود تهران و نظر امام را بگیرد. دقیقاً به یاد دارم که در قرارگاه کربلا در نزدیکی دزفول بودیم. خلبانی از نیروی هوایی در جلسه بود رو کرد به جمع و گفت: «هر کی بخواد، بیست دقیقهای با اف ۵ میبرمش تهروون». شهید صیاد، به محسن رضایی گفت: «بهتره شما برید پیش حضرت امام. طول نمیکشه. نظر ایشون رو جویا بشید و برگردید». محسن پذیرفت و با دفتر امام تماس گرفت. مقدمات فراهم شد و رضایی رفت تهران.
امام توصیههایی میکند اما حاضر به استخاره نمیشود. میگوید اگر به نتیجه نرسیدید، خودتان این کار را در منطقه انجام دهید.
ظاهراً در بازگشت، محسن رضایی در مقر فرماندهی قرارگاه کربلا استخاره میکند و آیه «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» میآید. همان جا نام عملیات شد فتحالمبین. فرماندهان که باخبر شدند، از تردید در آمدند و رفتند آماده شوند برای عملیات.
فیلم مستند «ژین» ساخته هوشنگ میرزایی به بخش مسابقه اصلی فیلمهای مستند سیزدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت راه پیدا کرد.
کسی واقعا فکر نمیکرد که تولد یک جوجه و دو هزار تومان سرمایه و یک موتور سیکلت بتواند روزی سرنوشت یک منطقه محروم را تغییر دهد. رضا سواری که در سال 61 با دو هزار تومان پول و یک قفس خالی و یک موتورسیکلت کار مرغ فروشی را در سطح کورههای آجرپزی و روستاهای مهاباد آغاز کرد با پشتکار و جهاد اقتصادی و کوشش و تلاشش توانسته بیشتر از 300 عنوان جایزه و افتخار در سطح بین اللملی و داخل کشور بهدست بیاورد و به عنوان یکی از کارآفرینان برتر و نخبه اقتصادی کشور و مرغدار و کشاورز نمونه از دست همه روسای جمهور کشور و وزرا و مقامات بلند پایه لوح و مدال افتخار دریافت نماید.
رضا سواری توانسته است با ایجاد اشتغال برای بیش از 300 خانواده آنها را تحت پوشش بیمه خود قرار دهد و برای همه آنها آپارتمان سازی کند. او که روزی با درآمد مرغ فروشیاش توانسته بود فقط یک مرغداری ساده در یکی از روستاهای مهاباد خریداری نماید در حال حاضر بیست واحد پیشرفته مرغداری صنعتی و مطابق با استانداردهای جهانی دارد و چندین بار مرغدار نمونه کشوری و جهان گردیده است. او همچنین توانسته است در جوار مرغداریها باغ میوه ایجاد نماید و دهها هکتار از اراضی خشک و بیحاصل مهاباد را زیر کشت انواع درختان میوه با آبیاری قطرهای ببرد و محصولات میوهاش را نیز که اغلب آلبالو و گیلاس و زرد آلو هست به خارج از کشور صادر نماید.
رضا سواری با احداث کارخانههای خوراک دام و جوجه کشی توانسته دهها جوان بیکار دیگر را به استخدام خود در آورد و با ایجاد کشتارگاه مرغ بخش زیادی از جوانان بیکار مهابادی را نیز به استخدام خود در بیاورد. او برای اینکه گذشته خود را فراموش نکند در ورودی کارخانه خوراک دام و در یک ویترین شیشهای بزرگ موتور سیکلت و قفسه و ترازویش را قرار داده تا دچار غرور و تکبر نشود و یادش بیاید که روزی یک مرغ فروش دوره گرد بوده است.
رضا سواری همچنین توانسته تا حالا دهها زندانی و بدهکار مالی زندانها را آزاد و بخشی از درآمدش را صرف کمک به نیازمندان کند. او هربار یک وانت پر از مرغ و تخم مرغ را به روستای بیماران جذامی مهاباد میبرد و مرغها و تخم مرغها را بین آنها تقسیم میکند.
حسن سیدی پریشان تصویربردار و جعفر علیان نسب صدابردار فیلم کوتاه مستند «ژین» هستند و لاهوک لطیف موسیقی این مستند کوتاه را ساخته است.
هوشنگ میرزایی با این فیلم توانست جایزه بهترین مستند با موضوع اقتصاد دانش بنیان را در جشنواره فیلم کوتاه تولید ملی اصفهان بخود اختصاص دهد و همچنین این فیلم در جشنواره فیلم کوتاه فیلم و عکس آذربایجان غربی نیز دیپلم افتخار و جایزه نقدی این جشنواره را بهخود اختصاص داده است.
داعش که این روزها در عراق جنایت میکند،حضور خود در ایران را به صورت جنگ روانی دنبال میکند، بطوریکه پیامهای آلودگی مواد غذایی در جامعه منتشر میشود، مسئولان از عدم صحت این پیامها خبر میدهند، ولی ای کاش این اطلاع رسانیها سریعتر شود.
چند روزیست در فضای مجازی از جمله در متون پیامکهای تلفنهای همراه، وایبر و واتس آپ، پیامیهای دست به دست میشود که در محتوای آن آمده است، ( دکتر ... رئیس بیمارستان ... درخواست اطلاع رسانی فوری به مردم ایران را دارد، به اطلاع تمام هموطنان عزیز برسانید که تا اطلاع ثانوی از خوردن خرما با هر نوع مدل جدا خودداری کنید، گروه ترویستی داعش پس از تسلط بر زرادخانههای شیمیایی میکروبی عراق اقدام به آلوده نمودن برخی محصولات و قاچاق آن به داخل خاک ایران کرده است، این محصولات حاوی ماده شیمیایی اکسالات آمونیوم هستند که مستقیماً و به سرعت بر روی سیستم عصیب اثر گذاشته و منجر به فلج شدن و مرگ فرد خواهد شد، تاکنون بیش از 10 مورد به بیمارستان امام رضا ارجاع داده شده است).
در این راستا رسول دیناروند رئیس سازمان غذا و داور نیز چند روز قبل عنوان کرده بود که به هیچ عنوان چنین پیامکهای را تایید نمیکند، زیرا هر زمان که دغدغههای درباره مواد غذایی رخ میدهد برخی سودجویان و حتی دشمنان ایران دست به این سوءاستفاده می زنند.
در ادامه پیگیریها درباره این پیامک مشکوک باید صحت بستریهای در یک بیمارستان کرمانشاه درباره اینگونه مسمومیتها نیز مشخص شود که در این راستا روابط عمومی معاون درمان وزارت بهداشت نیز عنوان کرد که این آمارها به هیچ عنوان صحت ندارد.
همچنین، رئیسی عضو اتحادیه صادرکنندگان خرما در رابطه با شایعه ورود خرمای آلوده به کشور توسط داعش، عنوان کرده است این خبر، خبری بیاساس است اگر قرار باشد خرمایی وارد ایران شود از طریق مرز کردستان با ایران است که در حال حاضر و با توجه به وضعیت داخلی این منطقه و درگیری این منطقه با نیروهای داعش واردات خرما از این منطقه تعطیل است.
او گفت: مناطقی از عراق از جمله نجف، کوفه خرمای زاهدی دارند که از طریق مرزهای کردستان وارد ایران میشود؛ اما در حال حاضر با توجه به وضعیت داخلی کردستان این امر ناممکن شده است.
همچنین رحمت الله نوروزی عضو کمیسیون کشاورزی مجلس شورای اسلامی نیز در خصوص اخبار مربوط به آلودگی خرمای عراقی گفت: خبر مربوط به خرمای آلوده خبری است که در حد شایعه است و مراجع رسمی این خبر را تایید نکرده است، این خبر باید توسط وزارت غذا و دارو بررسی، تایید و یا رد شود.
براین اساس در پیگیریها در این باره، محمد هاشمی سخنگوی سازمان غذا و دارو نیز گفت: سازمان غذا و دارو اینگونه پیامها را در حد شوخیهای رسانهای در فضای مجازی تلقی میکند، زیرا خرماهای مورد استفاده مردم، به خصوص در نواحی که عنوان شده است تولید داخل است و خرمای وارداتی محسوس نیست، در ضمن هیچ گونه شواهدی درباره آلودگی این خرما به دست نیامده است.
ناگفته نماند که در پیامک مشکوک اطلاع رسانی فوری به مردم ایران درباره خرمای آلوده به ماده شیمیایی اکسالات آمونیوم توسط داعش که عنوان شده بود این گروه ترویستی به زرادخانههای شیمیایی میکروبی عراق دست یافته اند باید متذکر شد که پس از حمله آمریکا به عراق، وجود زرادخانههای شیمیایی و میکروبی عراق براساس آمارهای متناقض مورد شک و تهدی بود و در نهایت نیز عنوان شد که عراق از وجود زرادخانههای شیمیایی و میکروبی پاکسازی شده است که این مسئله نیز نشان از بی اعتباری چنین پیامهای است.
متن پرسش و پاسخ این مرجع تقلید به شرح زیر است:
« پرسش:
محضر مبارک مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی مکارمشیرازی (مدّ ظلّه العالی)
باعرض سلام و ادب و احترام
با توجه به آنکه وزارت ارتباطات اعلام کرده است به زودی مجوز"خدمات اینترنت پرسرعت همراه و کلیه خدمات نسل سوم و بالاتر ارتباطات همراه " را به اپراتورهای تلفن همراه کشور ارائه خواهد کرد؛ و با عنایت به آنکه حتی در کشورهای لائیک ضوابط و سازوکارهای مختلفی برای ایجاد امنیت اخلاقی و روانی کاربران و حفاظت از آنان در برابر آسیبهای این نوع خدمات از جمله دسترسی آسان به مطالب، فیلمها و عکسهای ضد اخلاقی و ضد انسانی، شایعه پراکنی و فتنه انگیزی، تضعیف بنیان خانواده جاسوسی و فروش اطلاعات محرمانه کشور و خانوادهها و امثال آن فراهم شده است ولی در کشور ما هنوز بسیاری از این زیر ساختها فراهم نشده است و علیرغم مفاسدی که وجود دارد، امکان نظارت بر آن ممکن نیست.
ضمن توجه به آنکه بسیاری از کشورهای مستقل دنیا از طریق سازوکارهای مختلف توانستهاند بخش عمده خدمات فضای مجازی مورد نیاز مردم را از طریق شرکتهای داخلی ارائه دهند که موجب امنیت و سلامت خدمات و ایجاد منافع اقتصادی برای مردم میگردد ولی در کشور ما علی رغم تاکیدات قانونی برای اجرای پروژه "شبکه ملی اطلاعات" به عنوان پیش نیاز افزایش پهنای باند اینترنت فرصت سوزی دولتهای مختلف باعث تاخیر در اجرای این پروژه شده است و با توجه به آنکه طبق قوانین کشور وجود "پیوست فرهنگی" برای چنین طرحهایی الزامی است که هنوز این خدمات در کشور ما فاقد "پیوست فرهنگی" مورد تایید نهادهای قانونی است؛
مستدعی است در صورت صلاحدید نظر خود را در مورد اعطای مجوز برای "خدمات اینترنت پر سرعت همراه و کلیه خدمات نسل سوم و بالاتر ارتباطات همراه" قبل از تحقق شرایط قانونی و الزامات ایمن و سالم سازی آن اعلام نمائید.
با آرزوی سلامت و طول عمر حضرتعالی
جمعی از فعالان فضای مجازی
پاسخ:
بسمه تعالی
با اهداء سلام و تحیت؛
با توجه به مفاسد متعددی که برای گسترش دادن خدمات اینترنت پر سرعت همراه ذکر کردهاید از جمله دسترسی جوانان و حتی نوجوانان به مطالب و فیلمها و عکسهای آلوده و فیلمهایی که ضدیت با اخلاق و عقاید اسلامی دارد و با عنایت به اینکه مجوزهای قانونی برای این کار گرفته نشده و مخالفت با قوانین جمهوری اسلامی جایز نیست و با توجه به اینکه شبکه ملی اطلاعات که میتواند بسیاری از مشکلات را حل کند فراهم نشده به یقین اقدام بر این کار عجولانه یعنی خدمات اینترنت پر سرعت همراه و کلیه خدمات نسل سوم و بالاتر کاری بر خلاف شرع و بر خلاف موازین اخلاقی و انسانی است و مسئولین محترم نباید تنها به درآمدهای مادی این برنامه بیاندیشند و نباید آن را نوعی روشنفکری دینی و آزادی علمی تصور کنند بلکه لازم است با شورای عالی فضای مجازی که مرجع قانونی اینگونه امور است مطلب را در میان بگذارند و پس از رعایت اموری که جلوی جنبههای منفی این کار را میگیرد اقدام نمایند، مسئولین قضایی نیز نباید در این امر حیاتی بی تفاوت باشند.
همیشه موفق باشید
1393/06/03»
هتک حرمت قبور شهدا و مسلمین در قزوین!+عکس
چه کسی پاسخگوست؟
هیچ کس نمی دانست چه کار می توان کرد، یکی به مجلس زنگ زد، یکی به صدا وسیما، یکی استانداری، یکی فرمانداری...در همین اثنا عوامل تخریب قبور صحنه را ترک کرده و به اتاق گوشه صحن پناه بردند...
به گزارش پایگاه خبری انصار حزب الله روز پنج شنبه ۱۵ اردیبهشت ماه مردم قزوین شاهد تخریب قبور شهدا و اموات مدفون در حیاط حرم حسین ابن علی ابن موسی الرضا (ع) بودند؛ به منظور روشن شدن ابعاد این فاجعه گزارشی از زبان یکی از حاضران عینی واقعه که از خانواده محترم شهدا نیز می باشد، به شرح زیر تهیه شده است.
روز پنجشنبه از صبح جلسه ای آموزشی از سمت بنیاد شهید در سالن اجتماعات مزار شهدا در حال برگزاری بود.ما به همراه عده ای دیگر از خانمها و آقایان در این جلسه حضور داشته و از آنچه که در صحن امامزاده حسین(ع) در حال رخداد بود بی اطلاع بودیم. بعد از اتمام ساعت اول و دوم آموزشی در حالیکه پدر شهید زمانی در حال مداحی بودند، حراست بنیاد از آقای زمانی خواستند مداحی را قطع کند مجری نیز اعلام کرد برنامه بعدی که سخنرانی بود برگزار نخواهد شد و اعلام کردند به سرعت به سمت امامزاده حسین بروید. وقتی به حیاط امامزاده رسیدیم به سمت دیگر پرده ای رفتیم که از روزها قبل در این مکان نصب شده بود ولی به علت بی اطلاعی توجه ما را جلب نکرده بود. صحنه ای که در پشت پرده های نصب شده دیدیم، بسیار تکان دهنده و وحشتناک بود. قبور ویران شده و استخوانهای بیرون آمده از داخل قبرها که نظم خاصی نداشته و مشخص نبود متعلق به قبر چه کسیست همه را حیران کرده بود؛ چنین برخوردی با مزار شهدا...با قبور مسلمانان... قابل باور نبود...
وقتی که ما رسیدیم بولدوزر عمل گودبرداری به عمق حدود ۲ متر را انجام داده و ماشین خاوری در حال جمع آوری خاکها بود. در صحنه ای که پیش چشممان بود بخشی از استخوانها را بدون اینکه هویتشان مشخص باشد داخل کیسه های مشکی ریخته بودند و در کنار پله های درب قبلی ورودی خانمها به حرم قرار داده بودند و بخشی دیگر را بر روی هم داخل عجزها خالی کرده بودند که هر دوی این صحنه ها در فیلم های گرفته شده از محل مشخص است.
در آن صحنه تعدادی از فرزندان شهدا از جمله فرزند شهید مهدی و فرزند شهید برجی را نیز دیدیم که لباسهای خاکیشان نشان از درگیر شدن با متصدیان امر بود.
شنیدیم مسئولین اعلام کرده اند فقط ۳ یا ۶ تا از قبور شهدا آسیب دیده در حالیکه استخوانهایی که مابه چشم خود در کیسه ها و زیر عجزها دیدیم بیش از این تعداد بود و ازآنجاییکه سالهای درازیست از اموات کسی در این مکان دفن نمیشود اغلب قریب به اتفاق این استخوانها باید مربوط به شهدا باشد.
برادر شهید قاریان پور نیز از دیدن این اوضاع بسیار منقلب شده بودند. هیچ کس نمی دانست چه کار می توان کرد، یکی به مجلس زنگ زد، یکی به صدا وسیما، یکی استانداری، یکی فرمانداری...در همین اثنا عوامل تخریب قبور صحنه را ترک کرده و به اتاق گوشه صحن پناه بردند. دقایقی نگذشت که پلیس ۱۱۰ به محل وارد شد. پلیس ابتدا خواست استخوانها را جمع آوری کند که با اعتراض خانواده شهدا مواجه گردید سپس گفتند کسی به استخوانها دست نزند تا قضیه به درستی پیگیری شود.
با تماس های دوستان مسئولین مختلف در محل حاضر شدند و ماجرا را با چشمان خود نظاره کردند...
از صدا و سیما، خبرگزاری فارس و خبرگزاری برنا نیز افرادی خود را به محل رسانده بودند.
حال حاضران دگرگون شده بود، پدر شهید عابدی را می دیدیم که استخوان جمجمه ای را در دست گرفته و با آن نجوا می کند سپس شنیدیم مسئولین را خطاب قرار داده و گفت شما که هر سال از جبهه های جنگ استخوانهای شهدا را به نقاط مختلف کشور میفرستید و آنها را در شهرهای مختلف دفن می کنید، آیا این استخوانها با آن استخوانها فرقی دارند؟ چرا با شهدای ما اینگونه رفتار می کنید؟ در جایی دیگر برادر شهیدی در محل دفن برادرش با حال اندوه نشسته بود و تا آن زمان که در حال رفتن بودیم نیز همچنان از جای خود برنخاسته بود...
ظاهراً این اتفاق در روزهای پیش نیز تکرار شده بود چرا که از جانباز گرانقدری شنیدم که میگفت: وقتی چند روز پیش در زمان سالگرد آیت الله شالی به صحن امامزاده حسین رسیدم با صحنه تکان دهنده تخریب قبور مواجه شدم. دوستم از صحنه فیلمبرداری کرد ولی وقتی مسئولین حاضر در آنجا متوجه شدند مجبورمان کردند که فیلم ها را پاک کنیم.
ما از مسئولین اوقاف سؤال میکنیم که چه توجیهی برای این حادثه فجیع دارند؟ از کارمندان بنیاد که شبانه روز در محل حضور دارند و از هیئت امنای امامزاده میپرسیم که آیا پیش از اینها نمی توانستند از رخداد چنین حادثه ای جلوگیری کنند؟
این سؤال را از پسر جوان بسیجی که آنجا بود پرسیدیم، او میگفت به خیلی ها خبر دادیم ۴ روز پیش نیز ماجرا را به حاج آقای داداش پور اطلاع دادیم...
متأسفانه از دوستان شنیدیم پس از پراکنده شدن مردم استخوانها داخل کیسه های مشکی به پشت مزار شهدا، قسمتی که مربوط به برگزاری نمایشگاههاست منتقل شده و از آن پس کسی آنها را ندیده است.
مسئولین گفته اند ما فیلم و عکس از قبر شهدا گرفته ایم و قرار است سنگهای گران قیمت خریداری شده برای قبور را به جای سنگهای قبلی بگذاریم. آیا قرار است استخوانهای در هم شده ای که نمی دانیم در حال حاضر کجا هستند داخل قبور قرار بگیرند یا اینکه قرار است این سنگ قبرهای گران قیمت را بر روی قبرهای خالی قرار دهیم؟
عزیزی میگفت ای کاش کسانی که زمین را ۲ متر گودبرداری کرده بودند، حداقل نیم متر دیگر هم گود می کردند و با دقت استخوانهای مربوط به هر شهید را جدا کرده و در قبور جدید قرار می دادند. مسلماً هزار راه چاره وجود داشت که چنین حادثه اسفباری رخ ندهد، ولی افسوس که مسئولین آنگاه که باید هوشیار باشند دقت کافی را ندارند و در پی این اهمال کاریها باید منتظر اتفاق افتادن اینگونه حوادث نیز بود.
خلاصه ما آن روز متفرق شدیم ولی عملکردهای بعدی برخی مسئولین نشان از تلاش در جهت مسکوت کردن این حادثه دارد.
تدفین شهید صبوری در امامزاده حسن(ع)
زرین تاج بهرامی مادر شهید صبوری با اشاره به دلایل تدفین فرزند شهیدش در امامزاده حسن(ع) تهران گفت: هفتاد سال است که من در این محل امامزاده حسن(ع) زندگی میکنم. بهروزم هم بچه همین محل بود. خواست همرزمان پسرم بود که او را در امامزاده به خاک بسپاریم. مدیریت آستان امامزاده حسن(ع) هم موافقت کرد و جایی را در این محل برای تدفین او آماده کرده است.
وی با اشاره به اینکه خودش هنوز برای شهید بهروز صبوری مراسمی برگزار نکرده است گفت: دوستان و همرزمان شهید لطف داشتهاند و برای او مراسم بزرگداشت برگزار کردهآند اما من برگزاری مراسم را به بعد از انتقال پیکرش به تهران و تدفینش در اینجا موکول کردهام.
شهرام صبوری برادر شهید بهروز صبوری نیز در همین رابطه در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گفت: منطقه ۱۷ تهران یعنی محله زندگی شهید بهروز صبوری و خانواده ما در دوران هشت سال دفاع مقدس ۴۲۰۰ شهید داده است. اگرچه امامزاده حسن(ع) که در این منطقه واقع شده سالها پیش قبرستان بود اما هیچکدام از شهدای محل در آنجا دفن نشدهاند. در واقع تا چند سال پیش هیچ شهید مدفونی در امامزاده حسن(ع) وجود نداشت. تا اینکه چندی پیش پیکر ۵ شهید گمنام را که در جریان تفحص کشف شده بودند به آنجا آورده و به خاک سپردند.
وی افزود: حالا بعد از گذشت ۲۵ سال از پایان جنگ تحمیلی همرزمان برادرم تقاضا کردهاند که پیکر او را به نمایندگی از ۴۲۰۰ شهید این منطقه در امامزاده حسن(ع) برای زیارت اهالی محل به خاک بسپاریم. به همین دلیل پیکر شهید صبوری به امید خدا در فاطمیه دوم، یعنی نهایتا تا اواخر فروردین ۹۳در جوار پنج شهید گمنام امامزاده حسن(ع) به خاک سپرده خواهد شد.
شهید بهروز صبوری ۳۱ سال پیش در سن ۱۸سالگی به شهادت رسید و پیکر او بهدلیل شرایط عملیات در منطقه ماند. مادر شهید بهروز صبوری سالها منتظر شنیدن خبری از پیکر فرزندش همانند دیگر مادران شهدای مفقود الاثر بود. جمع زیادی از مردم ایران مادر این شهید را در کلیپی معروف که نمایانگر گریهها و انتظار این مادر در استقبال از شهدای گمنام است مشاهده کردهاند. این کلیپ با عنوان «گمنام ۶۱» بارها در فضای مجازی و رسانه ملی منتشر شده است و مادر شهید صبوری را کمکم به نمادی از انتظار مادران شهدای گمنام تبدیل ساخت.
پنجشنبه ۸ اسفندماه ۹۲ طبق اعلام رسمی معراج شهدای مرکز و کمیته جستوجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح خبر کشف هویت شهید بهروز صبوری بعد از ۳۱ سال مفقود الجسد بودن، منتشر شد. پیکر مطهر شهید بهروز صبوری در جریان به خاکسپاری جمعی از شهدای گمنام در دانشگاه خلیجفارس بوشهر در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۹ به خاک سپرده شده است و هویت او بعد از گذشت سه سال از خاکسپاری توسط آزمایش DNA شناسایی شد. نمونه خون خانواده شهید با نمونه استخوان شهید که در بانک ژنتیک شهدای گمنام ثبت شده بود تطابق پیدا کرده هویتش احراز شد. شهید بهروز صبوری سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلمبن عقیل در منطقه عملیاتی سومار به شهادت رسید.
قرآن مي فرمايد: قد أفلح من زكّيها و قد خاب من دسّيها؛ به راستي رستگار شد آن كه نفس خويش را از آلودگي ها پاك كرد و زيانكار شد آن كه خود را آلوده كرد.
معناي آيه به ظاهر خطاب عمومي براي همةافراد است، ولي پس از دقت و تأمل بيشتر در آيه، به دنيايي از معاني و مفاهيم پنهاني بر مي خوريم كه به يك منشأ و مصدر متصل است و آن تزكيه و تهذيب نفس است كه منشأ تمام خيرات و بركات و خوبي ها مي باشد.
تزكيه و تهذيب نفس در يك معناي عام خلاصه مي شود و آن يعني اطاعت امر مولي و مخالفت با هواي نفس. به تعبير ديگر: انجام واجب چون نماز و روزه و ترك حرام چون غيبت، دروغ، تهمت، زنا و شراب خواري.
كسي كه در مسير تزكيه گام بردارد، به پيروزي و رستگاري خواهد رسيد.
ثمرة جهاد اكبر تهذيب نفس است. پيامبر گرامي اسلام لشكري را (براي جنگ) فرستاد. چون بازگشتند، ايشان را تحسين نمود و فرمود: آفرين بر گروهي كه جهاد كوچك را به جا آوردند و جهاد اكبر باقي است. سؤال شد جهاد بزرگ چيزي است؟ (حال آن كه از جنگ سختي بازگشته بودند و مي پنداشتند جهاد بزرگي كرده اند). حضرت در پاسخ فرمود: جهاد بزرگ، جهاد با نفس است.
چنين جهادي تنها راه پيروزي و رستگاري است چون شيطان و هواي نفس مانع وصول به حق و حقيقت است.
در حديث آمده است كه رسول خدا(ص) هنگامي كه آية قد أفلح من زكّاها را تلاوت مي فرمود توقف مي كرد و دعا مي نمود: اللّهمّ آتِ نفسي تقواها أنت ولّيها و مولاها و زكّها أنت خير من زكّاها؛ پروردگارا! به نَفْس من تقوايش را مرحمت كن! تو وليّ و مولاي آن هستي و آن را تزكيه فرما كه تو بهترين تزكيه كنندگاني.
اين سخن نشان مي دهد پيمودن اين راه بر پيچ و خم و گذشتن از اين گردونةصعب العبور حتي براي پيامبر جز به توفيق الهي ممكن نيست.